معنی جادویی
فرهنگ عمید
[مجاز] شگفتانگیز: چشمان جادویی،
(حاصل مصدر) [قدیمی] ساحری، جادوگری: خمار در سر و دستش به خون مشتاقان / خضیب و نرگس مستش به جادویی مکحول (سعدی۲: ۴۸۰)،
* جادویی کردن: (مصدر لازم) [قدیمی] سِحر کردن، جادو کردن،
جادویی ساز
=جادوگر
فارسی به انگلیسی
Magic, Magical, Wizard
حل جدول
فارسی به آلمانی
Magisch [adjective], Zauberei [noun]
فرهنگ معین
(حامص.) سحر، ساحری، (ص.) عجیب، شگفت آور. [خوانش: (جَ بَ) (اِمر.) (عا.)]
فارسی به عربی
سحری
فرهنگ فارسی هوشیار
سحر ساحری جادوگری، عجیب شگفت آور (جادوییها شگفتیها عجایب) .
کلمات جادویی
نیرنگ این واژه را برخی برابر با ترفند (حیله) به کار می برند که می برند که روا نیست
جادویی ساز
(صفت) کسی که جادو کند جادوگر ساحر.
جادویی کردن
(مصدر) سحر کردن جادو کردن.
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
34