معنی دسی

لغت نامه دهخدا

دسی

دسی. [دَس ْی ْ] (ع مص) کم شدن. (از منتهی الارب). ضد زَکْو، یعنی گوالیدن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دسو. دسوه. و رجوع به دسو و دسوه شود. || ناپاک بودن و پلید گشتن. || بی دین بودن. (ناظم الاطباء).


دسی لیتر

دسی لیتر. [دِ] (فرانسوی، اِ مرکب) یک دهم لیتر. عشر لیتر.


دسی گرم

دسی گرم. [دِ گ ِ رَ] (فرانسوی، اِ مرکب) یک دهم گرم. عشر گرم.


دسی متر

دسی متر. [دِ م ِ] (فرانسوی، اِ مرکب) یک دهم متر. عشر متر.


دست دسی

دست دسی. [دَ دَ] (ص نسبی) در تداول، سرسری. سطحی. || بیهوده. بی جهت. دستی دستی. رجوع به دستی دستی شود. || (حامص مرکب) دس دسی. خطابی کودکان نوپا و تازه به راه رونده را توأم با زدن کف دستها بر هم: دستدسی باباش میاد با جیب پر قاقاش میاد. و رجوع به دسدسی شود.

واژه پیشنهادی

دسی

یک دهم

حل جدول

دسی

کم شدن، پوشیده شدن


دسی بل

واحد سنجش فشار صدا

گویش مازندرانی

دسی

قرض، وام، اهلی، کار با دست


دس دسی

دستی دستی، از روی قصد به عمد، آوایی که برای به راه انداختن...


دسی خر

آدم زشت و ژولیده، آدم چاق و بد لباس

فرهنگ معین

دسی گرم

(دِ. گِ رَ) [فر.] (اِ.) یک دهم گرم.


دسی متر

(~. مِ) [فر.] (اِمر.) یک دهم متر.

فرهنگ عمید

دسی لیتر

واحد اندازه‌گیری حجم، معادل یک‌دهم لیتر،

فرهنگ فارسی هوشیار

دسی متر

یک دهم متر

معادل ابجد

دسی

74

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری