معنی دموکراسی
فارسی به انگلیسی
Democracy
فارسی به ترکی
demokrasi
ترکی به فارسی
دموکراسی
لغت نامه دهخدا
دموکراسی. [دِ مُک ْ] (فرانسوی، اِ) دمکراسی. حکومت عامه. حکومتی که در آن حاکمیت در دست مردم است و کارهادر آن به وسیله ٔ نمایندگانی که عموم مردم انتخاب می کنند انجام می شود. مقابل حکومتی که در دست طبقه ای خاص و ممتاز است. و رجوع به دائرهالمعارف فارسی شود.
فرهنگ معین
(دِ مُ) [فر.] (اِمر.) حکومت مردم بر مردم، حکومتی که در آن دولتمردان از طریق مردم یا نمایندگان مردم انتخاب می شوند.
فرهنگ عمید
نظام حکومتی که در آن مردم دارای آزادی و حقوق برابر هستند و اختیار مملکت و تعیین هیئت دولت در دست نمایندگانی است که مردم انتخاب میکنند،
فرهنگ واژههای فارسی سره
مردم سالاری، مردمسالاری
فرهنگ فارسی هوشیار
فرانسوی مردمسالاری (اسم) حکومتی که در آن قدرت عالیه منبعث از ملت است و ملت اعمالش را هدایت میکند حکومت مردم بر مردم.
فارسی به ایتالیایی
democrazia
حل جدول
کلمات بیگانه به فارسی
مردمسالاری
فارسی به عربی
دیمقراطیه
فارسی به آلمانی
Demokratie (f)
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
341