معنی زیرچشمی
لغت نامه دهخدا
زیرچشمی. [چ َ / چ ِ] (ص نسبی، ق مرکب) با پلکی افکنده. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). از زیر چشم و با نگاهی دزدیده:
آنکه ناوک بر دل من زیرچشمی می زند
قوت جان حافظش در خنده ٔ زیر لبست.
حافظ (دیوان چ قزوینی ص 23).
فارسی به انگلیسی
Sidelong, Side
حل جدول
نگاه کردن به حالتی که دیگران متوجه نشوند
نگاهی دزدانه و نامعلوم
نگاه کردن به حالتی که دیگران متوجه نشوند
زیرچشمی
نگاهی دزدانه و نامعلوم
زیرچشمی
فرهنگ معین
(چَ) (ق.) نگاه کردن به حالتی که دیگران متوجه نشوند.
گویش مازندرانی
نگاه دزدانه
اشک
زیرچشمی نگاه کردن
بن وری
زیرچشمی نگاه کردن، چپ چپ نگاه کردن، از زیر و قسمت پایین...
فارسی به ایتالیایی
sbirciare
واژه پیشنهادی
فرهنگ فارسی هوشیار
نگریستن و زیرچشمی نگاه کردن
معادل ابجد
570