معنی طلبکار
لغت نامه دهخدا
طلبکار. [طَ ل َ] (ص مرکب) داین. غریم. بستانکار. وام ده. وام خواه. کسی که پول یا کالائی از دیگری باید به او برسد. || طلبنده. خواهان و آرزومند. زغبوت. (منتهی الارب). خواستار:
روزی که جدا ماندمی از تو ز پی من
صد راه رسول آمده بودی و طلبکار.
فرخی.
طلبکار باید صبور و حمول
که نشنیده ام کیمیاگر عجول.
سعدی.
طلبکار خیر است و امیدوار
خدایا امیدی که دارد برآر.
سعدی.
به دیدار وی زی سپاهان شدم
به مهرش طلبکار و خواهان شدم.
سعدی.
که و مه طلبکار عمرند و بس
کسی را به مردن نیاید هوس.
امیرخسرو.
فارسی به ترکی
alacaklı
فرهنگ معین
(طَ لَ) [ع.] (ص فا.) بستانکار.
حل جدول
بستانکار
طلبکار و بدهکار
نمایشنامه ای از علی نصر
طلبکار و وامدهنده
داین
طلبکار و وام دهنده
داین
چشم پوشی طلبکار از طلب
ابرا
فارسی به انگلیسی
فرهنگ واژههای فارسی سره
بستانکار
فارسی به عربی
دانن
فرهنگ فارسی هوشیار
بستانکار، وام ده، خواستار
فارسی به ایتالیایی
creditore
مترادف و متضاد زبان فارسی
اسم بستانکار، داین، وامخواه طلبخواه،
(متضاد) بدهکار، مدیون
ضرب المثل فارسی
مفهوم ضرب المثل بدهکار رو که رو بدی طلبکار میشه
این مثل در نقد پر رویی و برخی اشخاص است در اصطلاح گفته می شود حتی اگر به شخص بدهکار هم بیش از اندازه توجه شود طلبکار می شود!
معادل ابجد
262