معنی مخطط

لغت نامه دهخدا

مخطط

مخطط. [م ُ خ َطْ طَ] (ع ص) صاحب جمال. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || خطدار از هر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). جامه با خطها. (دهار). کساء مخطط؛ گلیم خطدار. (ناظم الاطباء). || مدرج:
از خط این دایره در خط مباش
زخمگه چرخ مخطط مباش.
نظامی.
|| کودکی که در رخسار وی ریش پدیدار گشته باشد. (ناظم الاطباء).

مخطط. [م ُ خ َطْ طِ] (ع ص) خطدارکننده چیزی را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || کسی که خط راست می کشد. (ناظم الاطباء). || کسی که جامه ٔ خطدار می بافد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). || آن که خط و نبشته ٔ خوش می نویسد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). || اندک خورنده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تخطیط شود.

فارسی به انگلیسی

مخطط‌

Lineal, Linear, Striated

فرهنگ معین

مخطط

(مُ خَ طَّ) [ع.] (اِمف.) خط خط شده، خط دار، خط خطی.

حل جدول

مخطط

دارای خط های بسیار، خط دار، راه راه

راه راه

دارای خط‌های بسیار، خط‌دار

ماهیچه‌های اسکلتی


هر چیز مخطط

راه‌ راه

مترادف و متضاد زبان فارسی

مخطط

خطدار، خطخطی

فرهنگ فارسی هوشیار

مخطط

خط دار از هر چیزی و صاحب جمال

فرهنگ عمید

مخطط

خط‌خط‌شده، خط‌دار، راه‌راه،

عربی به فارسی

مخطط

نوعی چاپ عکاسی که زمینه ان ابی ونقش ان سفید است , چاپ اوزالیدکه برای کپیه نقشه ورسم های فنی بکار میرود , برنامه کار , نقشه , نمودار , جدول (اطلا عات) , گرافیگ , ترسیم اماری , بر روی نقشه نشان دادن , کشیدن , طرح کردن , نگاره


مخطط الرحلة

برنامه سفر , خط سیر , سفرنامه

فرهنگ فارسی آزاد

مخطط

مُخَطَّط، خط دار، خط خط، راه راه، زیبا وجمیل،

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

مخطط

658

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری