معنی خطاط

فارسی به انگلیسی

خطاط‌

Calligrapher, Penman

فارسی به عربی

خطاط

خطاط

فرهنگ فارسی آزاد

خطّاط

خَطّاط، خوش نویس، خط نویس، بسیارنویس، کسیکه شغلش خط نویسی است،

عربی به فارسی

خطاط

خوش نویس , خطاط

لغت نامه دهخدا

خطاط

خطاط. [خ َطْ طا] (ع ص) خوش نویس و کسی که خوش می نویسد. (ناظم الاطباء). آنکه خوش و خوب نویسد. استاد خط. (یادداشت بخط مؤلف): و بزمین عراق دوانزده قلم است هر یکی را قد و اندام و تراشی دیگر و هریکی را ببزرگی از خطاطان بازخوانند. (نوروزنامه).
هیچ خطاطی نویسد خط بفن
بهر عین خط نه بهر خواندن.
مولوی.
خطاط من که عشوه ٔ بسیار می کند
گویی همیشه مشق همین کار می کند.
سبقی (از آنندراج).
|| (اِ) قسمی رنگ سیاه برای زینت زنان. هرچه که بدان خال نهند یا ابرو و پشت لب و مژگانها بدان سیاه کنند. سرمه ٔ سنگ است آنگاه که از وی خال نهند بر رخسار زینت را و امثال آن. (یادداشت بخط مؤلف): خشب الاقحوان رخو سخیف و تحرقه النسا و فیکون رماداً اسود یتخذونه خطاطا للحواجب یسودها و یحسن شعرها. (ابن بیطار). وزنان از ارجوان خطاط می سازند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن). || کاتب. نویسنده. (ناظم الاطباء). || نقاش. (یادداشت بخط مؤلف).
- خطاطالبلاد، کسی که علم جغرافیا می داند. (ناظم الاطباء).
- خطاطالبلادی، علم جغرافیا. (ناظم الاطباء).


خطاط الهروی

خطاط الهروی. [خ َطْ طا طُل ْ هََ / هَِ رَ] (اِخ) فخرالدین خطاط الهروی. رجوع به فخرالدین خطاط الهروی در این لغت نامه شود.


علی خطاط

علی خطاط. [ع َ ی ِ خ َطْ طا] (اِخ) (میر...) حسینی تبریزی خطاط، ملقّب به ظهیرالدین و قدوهالکتاب و مشهور به واضح. رجوع به علی تبریزی (حسینی...) شود.


معروف خطاط

معروف خطاط. [م َ ف ِ خ َطْ طا](اِخ) از خوشنویسان معروف عهد شاهرخ تیموری(807-850 هَ. ق.) است. در اوایل حال ملازم سلطان احمد جلایر بود و سپس به شیراز کوچ کرد و بعد از فتح شیراز به امر شاهرخ به هرات رفت و در کتابخانه ٔ شاهی به کتابت پرداخت. وی به سال 830 هَ. ق. مورد اتهام واقع شد و در قلعه ای محبوس گردید. این مطلع از اوست:
ز ترک چشم تو هر تیر غمزه کآمد راست
درون سینه نشست آن چنانکه دل می خواست.
(از رجال حبیب السیر صص 87-88).

حل جدول

خطاط

خوشنویس، کاتب

خط نویس

خط‌نویس


خطاط لاهیجى

نورا

فرهنگ عمید

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

خطاط

خوشنویس

مترادف و متضاد زبان فارسی

خطاط

خوش‌خط، خوشنویس، کاتب، خطنویس، نویسنده،
(متضاد) خواننده، قاری

کلمات بیگانه به فارسی

خطاط

خوشنویس

فرهنگ فارسی هوشیار

خطاط

خوش نویس و کسی که خوش می نویسد، استاد خط

معادل ابجد

خطاط

619

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری