معنی نامرئی

لغت نامه دهخدا

نامرئی

نامرئی. [م َ] (ص مرکب) نامشهود. لایری. غیرمرئی. ناپیدا. نادیده. || غیب. نادیدنی. رؤیت ناشدنی. رؤیت ناپذیر.
- نامرئی شدن، غیب شدن. غایب شدن.

فارسی به انگلیسی

نامرئی‌

Intangible, Invisible, Unseen

حل جدول

نامرئی

پنهان، غایب، مخفی

نادیدنی

نادیده


مرد نامرئی

اثری از هربرت جورج ولز


موجود نامرئی

جن


چشم نامرئی

لنز


عینک نامرئی

لنز

مترادف و متضاد زبان فارسی

نامرئی

پنهان، غایب، غیب، غیبی، گم، مخفی، ناپدید، ناپیدا، نامشهود، نهان،
(متضاد) پیدا

فرهنگ معین

نامرئی

(مَ) [فا - ع.] (ص.) نادیدنی.

فرهنگ عمید

نامرئی

غیر مرئی، نادیدنی،

فرهنگ فارسی هوشیار

نامرئی

نادیدنی، غیب، ناپیدا


خسوف نامرئی

ناپدید ماهتمیگ ناپدید تفسه

فارسی به ایتالیایی

نامرئی

invisibile

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

نامرئی

301

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری