معنی چشمپوشی
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
اغماض، صرفنظر، عفو، گذشت، نادیدهگیری، نادیدهانگاری، غمض عین
چشمپوشی کردن
اغماض کردن، صرفنظر کردن، نادیدهگرفتن، نادیده انگاشتن، غمض عین کردن، گذشت کردن
صرفنظر کردن
اغماض، چشمپوشی، گذشتن
اغماض
بخشایش، چشمپوشی، عفو، گذشت
تغافل
اهمال، بیتوجهی، بیخبری، تسامح، چشمپوشی، سستی، سهلانگاری، غفلت، مسامحه، چشمپوشی کردن، غفلت کردن، غفلت ورزیدن
غمض
آسانگیری، تساهل، چشمپوشی، فرونهی
صرفنظر
اغماض، چشمپوشی، گذشت، ندیده، ترک، واگذار
فرهنگ عمید
چشمپوشی از گناه یا خطای کسی، چشمپوشی کردن،
[قدیمی] چشم خواباندن، چشم بر هم نهادن،
انصراف
برگشتن از تصمیم،
بازگشتن،
چشمپوشی،
تجوز
آسان گرفتن،
تحمل کردن،
چشمپوشی کردن،
مغفرت
بخشودن گناه،
آمرزش، چشمپوشی از گناه کسی،
غمض
چشم برهم نهادن،
چشمپوشی کردن،
آسان گرفتن در بیع،
آسان گرفتن بر کسی،
* غمض عین: [قدیمی، مجاز]
فروخواباندن چشم،
نادیده گرفتن خطای کسی، چشمپوشی،
معادل ابجد
661