معنی کامیابی
لغت نامه دهخدا
کامیابی. [کام ْ] (حامص مرکب) نیکبختی واقبال. تمتع و برخورداری. (ناظم الاطباء). کامرانی. نجاح. ظفر. فوز. پیروزی. فیروزی. توفیق:
کام تو موقوف زاری دل است
بی تضرع کامیابی مشکل است.
مولوی.
فارسی به انگلیسی
Achievement, Boom, Fortune, Fulfilment, Fullfillment, Success, Victory
فرهنگ عمید
کامروایی، برخورداری از مراد و مقصود، نیکبختی،
فارسی به عربی
حل جدول
توفیق
موفقیت و کامیابی
کامروایی، نیک بختی
پیروزی و کامیابی
نجح
تمتع و برخورداری
کامیابی
تمتع و برخوردارى
کامیابی
مترادف و متضاد زبان فارسی
بهرهمندی، تمتع، توفیق، فوز، کامجویی، کامرانی، کامروایی، موفقیت، نجاح،
(متضاد) ناکامی
فرهنگ فارسی هوشیار
نیکبختی، اقبال، ظفر، پیروزی
فارسی به آلمانی
Artig, Brav, Gut
سخن بزرگان
هر وقت در مجلسی هستید که اشخاص مختلف از آشنا و ناشناس حضور دارند، گوش کنید و کم حرف بزنید؛ گوینده ماهر همان شنونده ماهر است.
واژه پیشنهادی
انگلیسی به فارسی
کامیابی
معادل ابجد
84