خلاصه داستان قسمت ۱۳ سریال ترکی ضربان قلب + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۳ سریال ترکی ضربان قلب (نبض) را می توانید مطالعه کنید. ژانر این سریال عاشقانه و رمانتیک است، سریال ضربان قلب محصول سال ۲۰۱۷ به کارگردانی مشترک یوسف پیرهسان و آیتاچ چیچک در شبکه های ترکیه پخش شده و حال در سال ۲۰۲۱ روی آنتن شبکه ریور پخش می شود. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ Gökhan Alkan(علی)–Öykü Karayel(ایلول)–Ege Kökenli–Ali Burak Ceylan–Hakan Gerçek–Fatih Dönmez–Barış Aytaç–Burcu Türünz– Başar Doğusoy– Selahattin Paşalı.

قسمت ۱۳ سریال ترکی ضربان قلب
قسمت ۱۳ سریال ترکی ضربان قلب

خلاصه داستان سریال ترکی ضربان قلب

خلاصه داستان سریال ترکی ضربان قلب درباره زندگی شخصیت ایلول است که به خاطر پدر و مادرش کودکی سختی را پشت سر گذاشته است و در دوران دبیرستان پدرش او را در خانه ی مادر بزرگش در شهر مارماریس ترک نموده و تنها گذاشته است رفتن او پیش مادر بزرگش ، برای او فرصتی هست که زندگی اش را از نو درست نماید وی همچنین به وسیله ی آشنایی با علی زندگی اش را از نو خواهد ساخت….

قسمت ۱۳ سریال ترکی ضربان قلب (نبض)

سردار به ایلول میگوید: اون برگه ها رو من عوض کردم ولی کسای دیگه هم دست اندر کار بودن. ایلول تعجب میکند. سردار میخواهد حرفش را ادامه بدهد اما مردی که به اتاقش آمده گوشی را از او میگیرد و او را با بالش خفه میکند.
علی در مورد تلفن از ایلول میپرسد و ایلول میگوید: نمی‌دونم کی بود ولی باید زودتر به بیمارستان برم.
یک ماشین که خانواده ای در آن هستند مقابل کافه اسما تصادف میکنند. علی بیرون می رود و با دیدن این صحنه یاد بچگی خودش می افتد که پدر و مادرش در تصادف کشته شدند. آمبولانس می آید و علی به افراد کمک می‌کند و به خانمی که در ماشین هست آرامش میدهد. ایلول در بیمارستان از پرستار می‌پرسد که چه کسی با او تماس گرفته بود. پرستار میگوید که سردار سراغ او را گرفته بود. ایلول به اتاق سردار می رود و آغوز را میبیند که از اتاق او خارج می شود و می‌گوید که سردار به علت ایست قلبی فوت کرده است. ایلول به اتاقی که پلیس آنجا بود می رود و میگوید که سردار با او تماس گرفته بود و یک نفر او را کشته است. آغوز متوجه منظور ایلول نمی شود. آنها بیرون می آیند تا با هم صحبت کنند. ایلول عصبی است و میگوید که سردار میخواست چیز مهمی به او بگوید و او پیگیر این ماجرا می شود.
در ماشین تصادفی مرد فوت کرده است و حال زن وخیم است. علی و افراد اورژانس کمک میکنند و بچه ها را از عقب بیرون می کشند.
ایلول به آغوز میگوید: مادربزرگ من در جراحی سینان مرد و من می‌دونم به اشتباهی رخ داده بود.
آغوز میگوید: تو داری اتهام بزرگی می زنی. ایلول میگوید: این اتهام نیست و واقعیته و من اینو ثابت میکنم. سپس به اتاق سینان می رود. او به سینان با طعنه میگوید که سردار مرده است و به زودی سینان نیز متوجه ماجرا خواهد شد.
امبواانش مجروحان تصادف را به بیمارستان می برد. حال بچه ها وخیم است و مادرشان نگران است و علی میگوید که آنها اقدامات لازم را انجام میدهند.
ایلول اصرار دارد که سردار را ببیند اما مسئول آنجا اجازه نمی‌دهد. قاتل سردار در لباس پلیس به آنجا می آید و میگوید که این مرحله به کلانتری مرتبط است. وقتی ایلول می رود ذان مسئول به قاتل میگوید: اگه نمیومدی به زور وارد اتاق می شد. علی به مادر بچه ها میگوید که پسرش مرگ مغزی شده و کبد و قلب دخترش آسیب دیده و تنها راه نجات این است که اعضای پسرش مته را به دخترش الیف پیوند بزنند. مادر عصبی شده و حالش بد می شود. سلیم میگوید وقت کم است اما اجازه مادر برای عمل لازم است.
سینان پیش مرد پلیس نما می رود و با عصبانیت میگوید: من بهت گفتم اونو بترسونی چرا کشتیش؟ او میگوید که قصد کشتن نداشته و اتفاقی شده است. تو نگران پیگیری ایلول است. سینان از او میخواهد آن اطراف آفتابی نشود.
مادر بچه ها به پشت بام بیمارستان می رود و میخواهد خودش را پایین بیندازد. همه بالا می روند و ایلول با او صحبت میکند و او را قانع میکند که به خاطر نجات دخترش پایین بیاید و به او فکر کند.
علی پیش ایلول می رود و ایلول در مورد سردار به او میگوید. علی یادش می آید که سردار سراغ ایلول را گرفته بود .
آغوز پیش بهار می رود و از او در مورد عمل مادربزرگ ایلول سوال میکند. بهار عصبی شده و می‌گوید: من فکر کردم اومدی حال منو بپرسی. آغوز میگوید: مادربزرگ ایلول رو بابای تو عمل کرده بود. بهار با حرص می‌گوید: پس برو از خودش بپرس. یا نکنه تو هم عاشق ایلول شدی. آغوز از حرفهای بهار عصبی می شود.
علی پیش ضیاء می رود و ماجرای سردار و ایلول را میگوید. ضیاء از شنیدن این قضیه متعجب می شود.
سلیمان و سینان به پیاده روی می روند. سینان میگوید که ایلول پیگیر ماجرای سردار است. سلیمان میگوید که مرگ او طبیعی ثبت شده است و مدتی ایلول را دست به سر کنند تا او را بیرون کنند.
آمبولانس به سرعت جلوی بیمارستان می آید و همراه آقا جهان سرآسیمه را ایلول را میگیرد.
دستیار فاتح به بهار سر می زند و بهار از او سراغ علی را میگیرد و می‌گوید: علی چرا به من سر نمیزنه؟ سپس از فاتح میخواهد به علی بگوید که بعد از عمل احتمال شوک وارد شدن وجود دارد. که شاید با این حرف علی به او سر بزند.
فاتح و آلپ به ایلول خبر میدهند که همراه آقا جهان سراغ او را میگیرد. ایلول تصور میکند که حال کسی بد شده است و سریع بیرون می رود. او میبیند که جهان روی برانکارد چند عدد کیک برای او فرستاده است.
ایلول از این کار عصبانی می شود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا