خلاصه داستان قسمت ۲۱۹ سریال ترکی روزگاری در چکوروا
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۱۹ سریال ترکی روزگاری در چکوروا را می توانید مطالعه کنید. این مجموعه با نام ” زمانی در چوکوروا ” نیز در ایران و با نام های Tierra amarga, Once Upon a Time in Cukurova در ترکیه شناخته می شود. ژانر این سریال درام رمانتیک است و کارگردانان این سریال Murat Saracoglu و Faruk Teber می باشند.

خلاصه داستان سریال روزگاری در چکوروا
داستان این سریال به این شکل است که در حدود سال های ۱۹۷۰ میلادی در استانبول دو جوون که خودشون رو برای ازدواج حاضر میکردن با اتفاقی مواجه میشن که اصلا انتظارش رو نداشتن. ییلماز بخاطر زلیخا دست به قتل میزنه و مجبور به فرار میشه و زلیخا هم اونو تنها نمیذاره. دست تقدیر این دو رو به چوکوروا میکشونه. این دو جوون که با وجود تمام مشکلات مصمم بودن همچنان عاشق هم باشن ولی بعد از آشنایی با خانواده ی یامان که ارباب چوکوروا و صاحب مزارعی که ییلماز و زلیخا در اون کار میکردن بودن، همه چیز تا ابد عوض میشه.
این داستان داستان زندگی ییلمازی است که بخاطر عشقش قاتل شدن رو به جون میخره و داستان زلیخایی که بخاطر عشقش خودش رو مجبور به ازدواجی میکنه که نمیخواد و از طرفی داستان مادر ارباب “هونکار یامان” که برای حفظ گذشته ی پر زرق و برق و همچینین تنها پسرش میجنگه و اربابی که چنان عاشق زلیخا میشه که حتی حاضره برای بدست آوردن عشقش اونو اسیر کنه….
قسمت ۲۱۹ سریال ترکی روزگاری در چکوروا
صبح،هولیا آماده شده و از دمیر میخواهد که حاضر شود تا برای مراسم افتتاحیه مدرسه خیریه بروند. دمیر میگوید که جلسه کاری دارد و نمیتواند بیاید. هولیا به تنهایی به مراسم می رود. همه اهالی مهم چکوراوا مقابل مدرسه جمع شده اند و خبرنگاران نیز آمده اند. همه کنجکاو هستند که بدانند کدام خیری این مدرسه را ساخته است. آنها ابتدا تصور میکنند که کار یامان ها باشد، اما هولیا انکار میکند. کمی بعد، تکین به همراه بهیجه به مراسم می آیند.
هولیا چپ چپ به آنها نگاه میکند. سخنران توضیح میدهد که کسی که مدرسه را ساخته است، تکین بوده است و از او دعوت میکند تا صحبت کند. تکین پشت تریبون رفته و اعلام میکند که این مدرسه را به یاد کسی که او را از مرگ نجات داده بنا نهاده است. سپس بهیجه را صدا میزند. تابلوی مدرسه بر پا شده و نام بهیجه روی مدرسه گذاشته شده است. هولیا عصبی شده و مراسم را ترک میکند. بعد از مراسم، همه خانمهای انجمن خیریه دور هم جمع شده و در حال غیبت در مورد یامان ها و هولیا هستند. صحبت به ارجمند رسیده و شرمین غیر مستقیم توضیح میدهد که دمیر ارجمند را به خاطر مسایل ناموسی کشته است.
هولیا با یک نفر قرار گذاشته و به او پول میدهد و از او میخواهد که به استانبول برود و در مورد تمام جزییات زندگی بهیجه تحقیق کند و برای او خبر بیاورد. شرمین از بهیجه میخواهد که اگر آشنایی در بخش های دولتی دارد، کمک کند تا او بتواند ژولیده را از چکوراوا انتقال بدهد. بهیجه میگوید که پرس و جو میکند. چتین در شرکت با ناراحتی پیش ایلماز آمده و خبر میدهد که تمام دویست سفارشی که برای موتور آب بود، لغو شده و همه از خرید پشیمان شده اند. ایلماز شوکه و عصبانی می شود و مطمئن است که کاسه ای زیر نیم کاسه است. او به تکین میگوید که بیچاره شده اند، زیرا پنج میلیون لیره ضرر کرده اند و وام نیز گرفته اند. تکین او را دلداری داده و میگوید که با فروش زمین، ضررها را جبران میکنند. دمیر با تعدادی از اهالی در یک جای مخفی قرار گذاشته و به همه آنها چک میدهد. او در واقع خودش همه را برای پیش خرید موتور آب از ایلماز فرستاده بود تا سپس آنها را لغو کنند و ایلماز ضرر بکند.
شب هنگامی که ایلماز و تکین به خانه می روند، دمیر با افتخار در حیاط ایستاده و به آنها نگاه میکند. ایلماز از قیافه دمیر متوجه می شود که کار او بوده است و به شدت عصبانی می شود، اما تکین جلوی او را میگیرد تا سراغ دمیر نرود.
نامه ای بی اسم برای ژولیده می رود که داخل آن نوشته شده است که دمیر قاتل ارجمند بوده است. ژولیده پلیس را دم خانه دمیر میفرستد تا او را برای بازجویی بیاورند.
دمیر به کلانتری می رود و میگوید که چنین کاری نکرده است و این یک تهمت است. با این حال ژولیده میگوید که باید دوباره شهادت بدهد. وقتی دمیر به خانه می رود، موضوع را به هولیا میگوید. او میگوید که اگر قرار باشد برای آنها دردسر درست بشود، ایلماز را لو میدهد و میگوید که او ارجمند را کشته است. زلیخا از پشت دیوار حرفهای دمیر را می شنود و شوکه می شود. او سریع به اتاق می رود و با خانه ایلماز تماس میگیرد و با او در کلبه جنگلی قرار میگذارد. مژگان متوجه تماس می شود. ایلماز به دروغ به مژگان میگوید که کاری پیش آمده است و از خانه بیرون می رود.
ایلماز و زلیخا به خانه جنگلی می روند. زلیخا با گریه از ایلماز در مورد کشتن ارجمند سوال میکند. ایلماز اشکهای زلیخا را پاک کرده و او را بغل میکند و میگوید که همه چیز را توضیح میدهد. سپس با هم داخل کلبه می روند.
مژگان از پشت دیوار، از آنها فیلم گرفته و با گریه به آنها نگاه میکند.
ادمین جان متن رو درست کن
متنش رو درست کنین لطفا?
متن رو جا به جا گذاشتین
این سریال سیب ممنوعهست که گذاشتین نه چوکوروا