خلاصه داستان قسمت ۲۲ سریال ترکی ضربان قلب + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۲ سریال ترکی ضربان قلب (نبض) را می توانید مطالعه کنید. ژانر این سریال عاشقانه و رمانتیک است، سریال ضربان قلب محصول سال ۲۰۱۷ به کارگردانی مشترک یوسف پیرهسان و آیتاچ چیچک در شبکه های ترکیه پخش شده و حال در سال ۲۰۲۱ روی آنتن شبکه ریور پخش می شود. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ Gökhan Alkan(علی)–Öykü Karayel(ایلول)–Ege Kökenli–Ali Burak Ceylan–Hakan Gerçek–Fatih Dönmez–Barış Aytaç–Burcu Türünz– Başar Doğusoy– Selahattin Paşalı.

قسمت ۲۲ سریال ترکی ضربان قلب (نبض)
قسمت ۲۲ سریال ترکی ضربان قلب (نبض)

خلاصه داستان سریال ضربان قلب

خلاصه داستان سریال ترکی ضربان قلب درباره زندگی شخصیت ایلول است که به خاطر پدر و مادرش کودکی سختی را پشت سر گذاشته است و در دوران دبیرستان پدرش او را در خانه ی مادر بزرگش در شهر مارماریس ترک نموده و تنها گذاشته است رفتن او پیش مادر بزرگش ، برای او فرصتی هست که زندگی اش را از نو درست نماید وی همچنین به وسیله ی آشنایی با علی زندگی اش را از نو خواهد ساخت….

قسمت ۲۲ سریال ترکی ضربان قلب (نبض)

نسرین در تلویزیون مصاحبه مرد شاکی از ایلول را میبیند و به ودات میگوید کسی را که ایلول عمل کرده دستش ناقص شده و او از ایلول شکایت کرده است. ایلول متوجه میشود که حال هاکان عادی نیست..او با افکار مزاحم ذهنش در گیر است و به ایلول میگوید بعد از مردنم مغز منو نگاه کنید ببینید توش چی هست؟ ایلول میخواهد از دکتر دیگری برایش وقت بگیرد اما او نمی‌گذارد و فرار میکند. ایلول به آغوز میگوید اون بیمار خطرناکه و باید به پلیس خبر بدیم.
ودات به کافه اسما می‌رود و میگوید میخواهم به او کمک کنم. اسما میگوید: یک بیمار واسش دردسر درست کرده و توی اخبار هم پخش کردند. هاکان از پله ها به سمت پشت بام میرود. اسلحه ای از کیفش درمیاورد و همانطور که ذهنش در گیر افکار مثبت و منفی است….مردم را نشانه میرود. جلوی بیمارستان دو نفر با هم گلاویز شده اند .علی ‌و محمد میخواهند آنها را ارام کنند و یکی از ان دو مرد مرتب به انها سیلی میزند.علی میفهمد که او کارش عمدی نیست و اختیار دستش را ندارد.

اسما و ودات در کافه به فیلم مصاحبه آن مرد نگاه میکنند و یکدفه اسما آن مرد را می‌شناسد که به کافه امده و سفارش چایی و قهوه داده و با زنی ملاقات کرده بود. و دستانش سالم و عادی بودند. اسما موضوع را به ودات میگوید و نمی داند آن زن کی بوده است. سینان با منشی اش یلدا حرف می‌زند .یلدا میگوید من عشقم را به تو ثابت کردم و حالا نوبت تو هست و پای ازدواج را به میان میکشد. سلیمان انها را با هم میبیند و به سینان تذکر میدهد که او را دست بسر کند. پلیسها ساختمان را میگردند اما هاکان را پیدا نمی کنند. ماشین ایلول پیدا شده است ولی از دزد ماشین علی هنوز خبری نیست و اغوز می فهمد که انها انشب با هم بودند. مردی که کنترل دستش را نداشت با علی حرف میزند و‌ میگوید قصد ازدواج با آن دختر را دارد ولی مشکل دستش باعث ناراحتی او و برادرش شده است.. علی توضیحاتی در مورد این بیماری داده و میگوید راههایی برای کنترل ان هست و نباید ازدواج را به تاخیر بیندازند.
ایلول داخل ماشینش دست نوشته های هاکان را میبیند و به پلیس خبر میدهد که او همان کسی است که مادر و برادرش را کشته است…ایلول به علی میگوید ان قاتل برای معاینه پیش من امده بود.علی از اینکه ایلول قبلا این موضوع را به او نگفته است ناراحت میشود و میگوید تو برای هر کاری بهانه میاوری.

اسما و ودات انجا می‌آیند ایلول عصبانی شده به پدرش میگوید : بمن و اطرافیانم کاری نداشته باش و از من دور شو.درهمین لحظه صدای گلوله ای میاید و روی صورت ایللول خون می‌پاشد.. هاکان از پشت بام شلیک کرده است. گردن ودات تیر خورده و فورا او را به بیمارستان میرسانند . سلیمان و سینان از اینکه این اتفاقات در بیمارستان میافتد ناراحت هستند.و از شنیدن خبر زخمی شدن ودات تعحب میکنند..ایلول به علی میگوید درباره وضعیت پدرش بهتر است با سلیم هم مشورت کنند. بهار پیش دخترک و مادرش میاید و به آن‌ها میگوید که درمان دخترش همینجا انجام میشود.و بعدا او را برای کنترل باید بیاورد. علی به ایلول خبر میدهد که پدرش را عمل کرده اند.و حالش خوب است..ایلول میگوید تصور میکردم که دوستش ندارم.علی میگوید پس متوجه اشتباهت شده ای….و اضافه میکند که همه چیز میگذرد و من همیشه در کنارت هستم.. نسرین پیش ودات میاید و او توضیح میدهد که آن مرد به ایلول تهمت زده است و او امده بود که این موضوع را به ایلول بگوید.. پلیسها پشت بام را می‌گردند ولی هاکان قایم شده بود و او را پیدا نمی کنند..ایلول به دیدن پدرش میرود که نسرین را میبیند و به او‌ طعنه میزند که تو گفته بودی هیچوقت بما رسیدگی نخواهی کرد..ودات عصبانی شده او را از اتاق بیرون میکند.نسرین در راهرو سینان را دیده و گذشته ها را به او یاد اوری میکند و میگوید ما مخارج بیمارستان را نمی دهیم چون من سالها قبل تو را نجات داده ام……ودات به ایلول میگوید که ان مرد یک کلاهبردار است ولی ایلول عصبانی شده میگوید ما هرگز پدر و دختر نخواهیم شد. علی به ایلول میگوید نمی توانی پدرت را مقصر کنی و بروی.

ایلول میگوید نمی توانم او را ببخشم…..ادمها عوض نمی شوند…علی میگوید درد تو این است که از همه چیز فرار می‌کنی. هر وقت خواستم بهت نزدیکتر بشم از من دور شدی.پدرت خواست بتو نزدیک بشود اما ازش فرار کردی.ایلول میگوید اون از مرد مادر بزرگم سو استفاده کرد ‌و منو رها کرد…..من ترا دوست دارم عاشقت هستم…اما اگر تو هم چنین کارهایی بکتی ترا هم نمی بخشم..
اسما به ایلول جریان ان مرد شاکی را در کافه اش میگوید و اینکه دستش مشکلی نداشته و یک زن به او پول داده است…..ضیا پیش سلیمان میاید و میپرسد که چرا اتفاقات بیمارستان را به او نگفته اند و او از اخبار شنیده است و با همدیگر بحث میکنند.سلیمان میگوید آن پسر از خون تو نیست. ضیا عصبی شده به او سیلی میزند.و میگوید اون پسرمنه و این بیمارستان متعلق به او هست….سلیمان زیر لب میگوید: حساب اینکارت را پس خواهی داد…
علی به اتاقش میاید و به حرفهای خودش و مراد فکر میکند.یکی از پلیس ها به پشت بام مشکوک میشود و با یکی از نگهبان ها بالا میروند. هاکان که مضطرب است به انها شلیک میکتد و زخمی میشوند.

سه بچه که در ماشین سرویس مدرسه تصادف کرده بودد….را با امبولانس میاورند.. وضعیت یکی از انها وخیم است.بهار نگران ان بچه هست و میگوید باید اورا زودتر به بیمارستان منتقل کنیم..و‌ تنهایی میدود تا به امبولانس کنار بچه برود. علی هم به داخل امبولانس خودش را میرساند.
ایلول پشت بام میرود و میبیند پلیس زخمی هست و میخواهد به او کمک کند. علی و بهار و فاتح و دیگران سعی میکنند به بچه ها کمک کرده انها را به داخل بیمارستان بیاوردند….موقع دویدن بهار هاکان شلیک میکند وگلوله ای به کنار قلبش اصابت میکند….هاکان ایلول را میبیند و به او میگوید همه این اتفاقات تقصیر تو بود و میخواهد به او هم شلیک کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا