خلاصه داستان قسمت ۳۰ سریال ترکی تو در بزن + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۰ سریال ترکی تو در بزن (تو در خانه ام را بزن) را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی تو در بزن به تهیه کنندگی شرکت  MF Yapım از شبکه Fox TV پخش می شود و کارگردانی آن به عهده کارگردان مشهور و خوشنام ترک اوندر میهلار Ender Mıhlar میباشد. هانده ارچل و کرم بورسین که نقش های اصلی داستان را به عهده دارند مهمترین دلیل جذابیت این سریال است. ( Sen Çal Kapimi ) یا همان تو در خانه ام را بزن شنبه ها از ساعت ۲۱:۳۰ به وقت ترکیه به مدت ۱۳۰ دقیقه از شبکه فاکس پخش میشود.

قسمت ۳۰ سریال ترکی تو در بزن
قسمت ۳۰ سریال ترکی تو در بزن

خلاصه داستان قسمت ۳۰ سریال ترکی تو در بزن

ادا به سرکان پیشنهاد ازدواج می دهد و سرکان مات و مبهوت به او خیره می شود و می گوید: «ادا این یه رویاست؟ » ادا می گوید: «واقعیته. الان باید جواب بدی. » سرکان لبخند می زند و می گوید: «معلومه که باهات ازدواج میکنم. » بعد هم حلقه ها را دست همدیگر می کنند و با عشق یکدیگر را در آغوش می گیرند. ادا توضیح می دهد که همه چیز خواست مادربزرگش بوده و فقط میخواسته به سرکان ضرری نرسد. انها تصمیم می گیرند از همانجا مستقیم به پاریس بروند که انگین پشت سرهم با سرکان تماس می گیرد. سرکان دوست نداری چیزی لحظه شان را خراب کند اما ادا می گوید معلوم است که کار مهمی دارند و سرکان وقتی تماس انگین را جواب می دهد متوجه می شود پیرل دزدیده شده. انها فورا خودشان را پیش انگین می رسانند. انگین نگران و آشفته است که همان موقع پیرل از راه می رسد. او با نگرانی می گوید: «بابام منو دزدیده بود. »
همه جا می خورند و پیرل توضیح می دهد: «بابام قبلا یه ادم تاریکی بود. بعد این که از زندون اومد بیرون زیاد با هم ارتباط نداشتیم. حالا که فهمیده با انگین ازدواج کردم میخواد انگین رو ببینه. » انگین با غرور می گوید که ترسی از پدر پیرل ندارد. در این حین سرکان و ادا هم با خوشحالی خبر ازدواجشان را به آنها می گویند. بعد تصمیم می گیرند تا این را به سمیحا هم بگویند. سمیحا مقابل آنها می نشیند و در حالی که سرکان دست ادا را در دست دارد می گوید: «ما میخوایم ازدواج کنیم. » سمیحا تمام مدت با عصبانیت سکوت می کند و چیزی نمی گوید.
آیفر با هیپنوتیزم ملو، از زبان او می شنود که ادا همراه سرکان به پاریس رفته و آنجا از او خواستگاری کرده است. آیفر عصبانی می شود و فورا به آیدان زنگ می زند تا خودش را برساند. همان موقع سرکان و ادا برای گفتن خبر ازدواجشان از راه می رسند و این را به خانواده هایشان اطلاع می دهند. آیفر و آیدان شروع به جر و بحث با هم می کنند و سرکان فرصت را مناسب می بیند ادا را از انجا دور کند. او ادا را به یک رستوران می برد و خودش برای ادا پیانو می نوازد. بعد هم نزدیکش می شود و می گوید: «ادا ییلدیز تو کسی بودی که عشق رو بهم فهموند و ستاره ی درخشان زندگیم شد… با من ازدواج میکنی؟ » ادا هم با هیجان قبول می کند.
سمیحا فردا صبح سراغ آیفر می رود و او را مجبور می کند تا با ادا در مورد این ازدواج مخالفت کند و همین کار را با آیدان هم می کند و تهدیدش می کند که اگر سرکان را از ازدواج منصرف نکند اتفاق های بدی خواهد افتاد. آیدان و آیفر هم با نگرانی به سرکان و ادا زنگ می زنند و مخالفت خودشان را اعلام می کنند. وقتی سرکان و ادا دست در دست وارد شرکت می شوند بالجا با ناراحتی به آنها خیره می شود. اما وقتی می شنود خانواده ها مخالف این ازدواج هستند، خوشحال می شود و طبق خواسته سمیحا هم تصمیم می گیرد پا پس نکشد.
ملو به سرکان و ادا پیشنهاد می دهد تا آیدان و آیفر را به رستوران شف الکساندر ببرند چون شف تاثیر زیادی روی انها دارد. آن دو هم قبول می کنند.
۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا