خلاصه داستان قسمت ۳۹ سریال ترکی ضربان قلب + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۹ سریال ترکی ضربان قلب (نبض) را می توانید مطالعه کنید. ژانر این سریال عاشقانه و رمانتیک است، سریال ضربان قلب محصول سال ۲۰۱۷ به کارگردانی مشترک یوسف پیرهسان و آیتاچ چیچک در شبکه های ترکیه پخش شده و حال در سال ۲۰۲۱ روی آنتن شبکه ریور پخش می شود. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ Gökhan Alkan(علی)–Öykü Karayel(ایلول)–Ege Kökenli–Ali Burak Ceylan–Hakan Gerçek–Fatih Dönmez–Barış Aytaç–Burcu Türünz– Başar Doğusoy– Selahattin Paşalı.
خلاصه داستان سریال ضربان قلب
خلاصه داستان سریال ترکی ضربان قلب درباره زندگی شخصیت ایلول است که به خاطر پدر و مادرش کودکی سختی را پشت سر گذاشته است و در دوران دبیرستان پدرش او را در خانه ی مادر بزرگش در شهر مارماریس ترک نموده و تنها گذاشته است رفتن او پیش مادر بزرگش ، برای او فرصتی هست که زندگی اش را از نو درست نماید وی همچنین به وسیله ی آشنایی با علی زندگی اش را از نو خواهد ساخت….
قسمت ۳۹ سریال ترکی ضربان قلب (نبض)
صمد می آید و به علی میگوید که فشار یاگیز افتاده. علی میگوید که به خاطر زخمهایش وارد شوک می شود.
فاتح ییعیت را با خودش می برد و مشغول میکند. پدر ییعیت به دنبال پول میگردد. او با چند نفر تماس میگیرد، اما موفق نمی شود.
پرستار به اتاق نسرین می بود. نسرین به او میگوید که ایپک نیست و باید او را پیدا کند. نسرین از جایش بلند می شود، اما سرش گیج رفته و می افتد.ابراهیم و سما پیش ایپک هستند. ایپک بیهوش روی زمین افتاده است. ابراهیم به خاطر کار سما با او دعوا میکند و میگوید که شاید ایپک مرده باشد. سما از ابراهیم دلخور می شود و میگوید که باید قبل از رابطه اش با نسرین به این چیزها فکر میکرد. سپس میگوید که باید از دستش خلاص شویم. علی ایلول را میبیند و متوجه می شود که میخواهد با محمد بیرون برود. او به ایلول میگوید که به او حسودی اش می شود. سپس او را می بوسد و میگوید که همه چیز را درست میکند.
آغوز صمد را به خاطر بی نظمی در پرونده بیماران و آزمایشات دعوا میکند. آلپ همان لحظه می آید و میگوید که تقصیر اوست. صمد از او میخواهد که دخالت نکند. آلپ میگوید که او تنها به این دنیا آمده و تنها نیز خواهد رفت. صمد او را به خاطر حرفهایش سرزنش میکند. همین موقع سر آلپ گیج می رود و به زمین می افتد. علی از آنجا رد می شود میبیند که آلپ زمین افتاده و دچار تشنج شده است.
ایلول سینان را میبیند و سینان بابت زمین هایی که ضیا بابت پول خون مادربزرگ او داده بود به او طعنه می زند. ایلول میگوید که او زمین ها را قبول نکرده است. ایلول پرستار را میبیند و به او میگوید زنی که سگ او را گاز گرفته بود نبضش پایین است. ایلول و محمد سوار موتور شده و می روند. آغوز و صمد از آلپ آزمایش میگیرند و متوجه می شوند که او تومور بزرگی دارد که حتی میتواند او را نابینا کند. علی به آغوز میگوید که باید او را جراحی کنند. آغوز میگوید که باید ابتدا بررسی کنند. علی موقع رفتن عدنان را میبیند که با نگاه کردن به پسرش گریه میکند. عدنان موفق به جمع کردن پول جراحی نشده است. آغوز به آن زن میگوید که سرطان سینه دارد و میتواند درمان بشود. و اضافه میکند که سگ ها میتوانند بوی سرطان را تشخیص بدهند.
نسرین و آغوز به ایپک زنگ می زنند اما او جواب نمیدهد. ابراهیم به سما میگوید که گوشی ایپک را بشکند. ایپک یک لحظه چشمانش را باز میکند. ابراهیم میبیند و با کلنگ به سر او ضربه میزند.
محمد و ایلول برای غذا بیرون می روند. ایلول انگشترش را به محمد نشان میدهد و میگوید که میخواهد ازدواج کند. سپس میگوید که بابت این او را صدا نکرده ، بلکه از او کمک میخواهد تا با هم به مارماریس بروند. یکی از همسایه های ودات با ایلول تماس میگیرد و به او خبر میدهد که در و پنجره مغازه ودات صبح تا شب باز است اما کسی آنجا نیست. او میگوید که ایپک آمده بود و با میوه فروشی آنجا بحث کرده بود، اما دیگر چیزی ندیده و کسی از آنجا بیرون نیامده است. ابراهیم و سما ، ایپک را در ملافه ای پیچیده و از آنجا می برند. در بیمارستان مردی به نام جمال می آید و میگوید که بیمارهای ییعیت و یاگیز هنوز به حسابداری نرفته اند. علی میگوید که حتما مشکلی پیش آمده. سپس از جمال میخواهد که کارهای آمادگی را انجام دهد و آنها را قبول کند. جمال میگوید که این دستور سینان است که تا زمانی که آنها هزینه بیمارستان را ندهند آنها را پذیرش نکنیم و باید به بیمارستان دیگری منتقل شوند.
ایلول و محمد به مغازه ودات می روند و میبینند کسی آنجا نیست. ایلول به هوش می آید و میبیند که او را داخل گودالی انداخته اند و درش بسته است. او کمک میخواهد و دوباره از هوش می رود.
علی پیش سینان می رود و به خاطر پذیرش نکردن ان دو برادر با او بحث میکند. سینان میگوید که آنها بنگاه خیریه باز نکرده اند. علی میگوید اجازه چنین کاری نمیدهد، اما سینان میگوید که باید حرف او باشد. علی میگوید که پس از ایلول نیز سوال میکند، زیرا او نیز در بیمارستان سهام دارد. علی با ایلول تماس میگیرد و ماجرا را میگوید. ایلول به بیمارستان می آید و میگوید که رضایت دارد. سینان میگوید که رضایت او به این معنی است که سهام بیمارستان را قبول کرده است. ایلول با حرص میگوید که همه کارهای کثیفتان رو شده است. سینان میگوید که اگر ثابت کنی من در مرگ مادربزرگت مقصر بودم، پزشکی را کنار میگذارم.