خلاصه داستان قسمت ۴۴ سریال ترکی ضربان قلب + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۴ سریال ترکی ضربان قلب (نبض) را می توانید مطالعه کنید. ژانر این سریال عاشقانه و رمانتیک است، سریال ضربان قلب محصول سال ۲۰۱۷ به کارگردانی مشترک یوسف پیرهسان و آیتاچ چیچک در شبکه های ترکیه پخش شده و حال در سال ۲۰۲۱ روی آنتن شبکه ریور پخش می شود. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ Gökhan Alkan(علی)–Öykü Karayel(ایلول)–Ege Kökenli–Ali Burak Ceylan–Hakan Gerçek–Fatih Dönmez–Barış Aytaç–Burcu Türünz– Başar Doğusoy– Selahattin Paşalı.
خلاصه داستان سریال ضربان قلب
خلاصه داستان سریال ترکی ضربان قلب درباره زندگی شخصیت ایلول است که به خاطر پدر و مادرش کودکی سختی را پشت سر گذاشته است و در دوران دبیرستان پدرش او را در خانه ی مادر بزرگش در شهر مارماریس ترک نموده و تنها گذاشته است رفتن او پیش مادر بزرگش ، برای او فرصتی هست که زندگی اش را از نو درست نماید وی همچنین به وسیله ی آشنایی با علی زندگی اش را از نو خواهد ساخت….
قسمت ۴۴ سریال ترکی ضربان قلب (نبض)
همه در اتاق آلپ هستند که میخواهد به عمل برود .علی قول میدهد که تومور را برمیدارد و همه چیز خوب میشود. آلپ سفارشات خودش را به آنها میکند و از همگی تشکر میکند.و به فیلیز هم میگوید که شما بازیگر خوبی هستید و در مدت کوتاهی هم که شده بهم دلگرمی دادید و بخاطر تو مجبور شدم عمل کنم…صمد از او عذرخواهی میکند . آلپ میگوید :«اول ازت عصبانی شدم اما بعد فهمیدم چرا اینکار را کرده ای» کمیسر چتین به ایلول زنگ میزند و با او حرف میزند. سلین به نازلی میگوید:«ازت شکایت میکنم و نمیگذارم معلم شوی.»به ایلول هم میگوید :« از بیمارستان هم شکایت میکنم که نمی گذارند دخترم را ببینم.»سلین به ایلول توهین میکند و میخواهد به او سیلی بزند که ایلول دستش را گرفته و به زمین میندازد. در ساختمان نیمه کاره تصمیم دارند انجا را متفجر کنند.ابراهیم آنجاست و میشنود. علی پیش ایلول است و به او میگوید چطور تونستی همچین کاری بکنی؟ ایلول میگوید او میخواست من را بزند. سلیم هم میاید و میگوید که در بیمارستان همه از این مسأله حرف میزنند.. با بلند گو اعلام میکنند که تا ده دقیقه دیگر انفجاری رخ میدهد و ساکنین آنجا نگران نباشند. ایپک میشنود و کمک میخواهد…اما بیفایده است…
سلیم به سلین خبر میدهد که عمل به خوبی انحام شده. شوهرش از وضعیت ایروان جویا میشود و سلیم میکوید او هم عمل شده است.سلین ایروان را نفرین میکند و سلیم ناراحتت میشود. شوهرش عذر خواهی میکند و به سلین میگوید:« اگر این روش ات را ادامه بدهی طلاقت میدهم و دخترم را با خودم میبرم.»
ابراهیم با خودش میگوید اگر اینجا منفجر شود تو قاتل میشوی…اگر هم ایپک نمیرد تو به دردسر میفتی….. آخرش میگوید ولش کن بزار منفجر شود…… آلپ با سما حرف میزند و میگوید :«این تومور واسم شانس اورد .چیزایی که قبلاً واسشون ارزش قایل نبودم برام متفاوت شدند. من اینطوری عشق را کشف کردم.اگر همه چی خوب پیش نرفت بدان که همیشه دوستت خواهم داشت و نباید زندگی تو بخاطر من متوقف کنی. و کاری نکنی که بعد از مرگ،عذاب وجدان بگیرم.» صمد و همکارانش دنبال آلپ میآیند و او میگوید اگر از عمل بیرون بیایم….و دسته کلید صمد را از او میگیرد و حلقه فلزی اش را درمیآورد و روی زمین مینشیند و به اسما میگوید:« با من ازدواج خواهی کرد؟» اسما هم میگوید بله…..و بعد حلقه فلری را دستش میکند و همه کف میزنند. آلپ به اتاق عمل میرود. ایلول و علی قبل عمل دستانشان را میشورند. علی میگوید هر سوالی داری بپرس و ذهنت را خالی کن. ایلول میگوید مننتظری چی بپرسم؟ علی خودش توضیح میدهد که این مال سالهای قبل از تو هست…خیلی جوان و بچه بودیم….ایلول میپرسد چرا چیزی بهم نگفتی؟ علی میگوید چون این یک داستان قدیمی بود که قبل از تو در مارماریس بود.دلم نمی خواست بیاد بیاورمش…ایلول میپرسد پس بچه چی؟ علی میگوید وارد ابن موضوع نشویم چون من خیلی سعی کرده ام تا درد این مساله را فراموش کنم.
در ساختمان شماره معکوس انفجار اغاز میشود. حسن اقا با شوهر سلین حرف میزند .حسن اقا میگوید :« من از سوریه فرار کردم و اینجا آمدم تا پسرم درس بخواند و آدم خوبی بشود.» پدر ملیسا میگوید :«در کیف او نامه هایی پیدا کردم که ایروان برای او نوشته است….» حسن پیش پسرش میآید و میگوید :«پدر ملیسا از تو خوشش آمده…همه چی خوب میشود.» عمل آلپ با موفقیت انجام میشود. نازلی علی و ایلول را میبیند و به علی میگوید میشود با هم صحبت کنیم؟ چیز مهمی هست که باید بهت بگویم…ایلول میرود که آنها با هم صحبت کنند…در حالیکه احساس جدیدی برای اولین بار در وحودش احساس میکند….احساس حسادت…
در همین موقع وقتی برمیگردد میبیند ایپک با دو نفر مامور همراهش بطرف او میآیند…