خلاصه داستان قسمت ۴۷ سریال ترکی ضربان قلب + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۷ سریال ترکی ضربان قلب (نبض) را می توانید مطالعه کنید. ژانر این سریال عاشقانه و رمانتیک است، سریال ضربان قلب محصول سال ۲۰۱۷ به کارگردانی مشترک یوسف پیرهسان و آیتاچ چیچک در شبکه های ترکیه پخش شده و حال در سال ۲۰۲۱ روی آنتن شبکه ریور پخش می شود. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ Gökhan Alkan(علی)–Öykü Karayel(ایلول)–Ege Kökenli–Ali Burak Ceylan–Hakan Gerçek–Fatih Dönmez–Barış Aytaç–Burcu Türünz– Başar Doğusoy– Selahattin Paşalı.
خلاصه داستان سریال ضربان قلب
خلاصه داستان سریال ترکی ضربان قلب درباره زندگی شخصیت ایلول است که به خاطر پدر و مادرش کودکی سختی را پشت سر گذاشته است و در دوران دبیرستان پدرش او را در خانه ی مادر بزرگش در شهر مارماریس ترک نموده و تنها گذاشته است رفتن او پیش مادر بزرگش ، برای او فرصتی هست که زندگی اش را از نو درست نماید وی همچنین به وسیله ی آشنایی با علی زندگی اش را از نو خواهد ساخت….
قسمت ۴۷ سریال ترکی ضربان قلب (نبض)
علی و آغوز برای عمل آماده میشوند.علی یاد اوری میکند که عمل طولانی و سختی خواهند داشت. هر کدام از دستیارها اگر توانش را ندارند کنار بکشند. ابلول نازلی را بیرون منتظر میبیند .نازلی برای دیروز معذرت خواهی میکند .ایلول میگوید زمان بندی ام مناسب نبود…نازلی میگوید :«شاید هم چندان مطمئن نیستید.» ایلول منظورش را میپرسد .او ادعا میکند که علی را خوب میشناسد . میگوید :«من او را قبلا خیلی ناراحت کرده ام… و نمیخواهم از این به بعد هم ناراحت شود.» به ایلول برمیخورد و میگوید :« از حد و حدود خودتان خارج شدید و روابط ما ربطی به شما ندارد.شما بجای فکر کردن به این چیزها و پشیمانی های گذشته به شوهرتان فکر کنید که با تومورش میجنگد.»
علی و بقیه دستیارها خسته هستند. صمد خسته شده و آغوز میگوید تو میدانستی که وارد عمل بزرگی میشوی. علی عصبی میشود و میگوید با حرف زدن تان تمرکز مرا بهم نزنید..هرکس خسته شده بی سروصدا بیرون برود.. آغوز میگوید نگذار که احساست بر تصمیمت غلبه کند. باید الان بخیه بزنیم.
سینان وضعیت عمل را میپرسد و از اینکه علی نتواند موفق شود خوشحال است.علی حالت تهوع پیدا میکند و سلیم از بالا بهش میگوید :« تو از بهترین دکتر هایی هستی که ما میشناسیم… کمی اب بخور و چند دقیقه استراحت کن.» علی به جراحی ادامه میدهد…. عمل با موفقیت تمام میشود .علی در اتاق جان است و او را معاینه میکند…پاهایش حس و حرکت دارند و او خوسحال است و به علی میگوید زندکی مرا نجات دادی.من تو را دست کم گرفته بودم…
علی بیرون میرود و نازلی او را صدا میزند و میگوید او کاملا خوب میشود؟ علی میگوید اره… و میتوانید برای آینده تان برنامه ریزی کنید. نازلی میگوید: من خیلی وقته که منتظرم تا اون خوب بشود و برای همین نمی توانستم…..علی میپرسد چه چیز را نمی توانستی؟ نازلی میگوید …. نتوانستم ازش جدا بشوم. من از اون طلاق میگیرم……
آنها تعجب میکنند و بعد یکی از اسانسورها باز میشود و میببنند که ان اسانسور خیلی قشنگ تزیین شده است…علی فکر میکند کار ایلول است..داخل آسانسور میروند و ایلول انگشتر ها را از کیفش درمیآورد و میگوید ما خیلی بهم دیگه میایم… ایلول حلقه را دست علی میکند. علی هم حلقه را دست ایلول میکند و میگوید :«همیشه دوستت خواهم داشت.»
آسانسور پایین میاید و وقتی درش باز میشود ..الپ و اسما انعحا ایستادند و الپ چشمهای اسما را از پشت گرفته تا برایش سورپرایز شود….اما وقتی در باز میشود انها میبینند که داخل اسانسور علی و ایلول همدیکر را میبوسند.