خلاصه داستان قسمت ۵۶ سریال ترکی ضربان قلب + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۵۶ سریال ترکی ضربان قلب (نبض) را می توانید مطالعه کنید. ژانر این سریال عاشقانه و رمانتیک است، سریال ضربان قلب محصول سال ۲۰۱۷ به کارگردانی مشترک یوسف پیرهسان و آیتاچ چیچک در شبکه های ترکیه پخش شده و حال در سال ۲۰۲۱ روی آنتن شبکه ریور پخش می شود. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ Gökhan Alkan(علی)–Öykü Karayel(ایلول)–Ege Kökenli–Ali Burak Ceylan–Hakan Gerçek–Fatih Dönmez–Barış Aytaç–Burcu Türünz– Başar Doğusoy– Selahattin Paşalı.

قسمت ۵۶ سریال ترکی ضربان قلب
قسمت ۵۶ سریال ترکی ضربان قلب

خلاصه داستان سریال ضربان قلب

خلاصه داستان سریال ترکی ضربان قلب درباره زندگی شخصیت ایلول است که به خاطر پدر و مادرش کودکی سختی را پشت سر گذاشته است و در دوران دبیرستان پدرش او را در خانه ی مادر بزرگش در شهر مارماریس ترک نموده و تنها گذاشته است رفتن او پیش مادر بزرگش ، برای او فرصتی هست که زندگی اش را از نو درست نماید وی همچنین به وسیله ی آشنایی با علی زندگی اش را از نو خواهد ساخت….

قسمت ۵۶ سریال ترکی ضربان قلب (نبض)

ایلول بخاطر ناپدید شدن علی آصف دستگیر می شود.ایلول را با ماشین پلیس میبرند.در خاطره ایلول،علی روبرویش نشسته و با او حرف میزند و دلداری اش میدهد…. ایلول گریه میکند. ایلول در اداره پلیس است.چند نفر از پلیس ها نگاهش میکنند و‌ یکی از آنها میگوید که ایلول چند ساعت است که حرف نمیزتد و الان هم گریه میکند. آنها درباره اینکه این کار ایلول است یا نه،با همدیگر بحث میکنند.کمیسر چتین میاید و‌ برای بازجویی او میرود. بازجو چتین آن تیغ را نشان میدهد و میگوید :«این تیغ قدیمی است، اما خون روی ان تازه است.‌و خون علی اصف است.قتل به سه دلیل اتفاق میافتد….پول…انتقام وعشق….تو بخاطر عشق اینکارو کردی چون نتونستی خیانت را تحمل کنی.» و عکس بوسیدن علی و نازلی را نشان میدهد. سلیم‌، آغوز، ایپک، اسما، آلپ و صمد در اداره پلیس هستند و نمیدانند چه شده است. آلپ این مساله‌ را به نازلی مربوط میداند. وکیل سلیمان می‌آید تا به کار ایلول رسیدگی کند.
سلطان به قبرستان سرخاک ضیا می رود و خطاب به‌ او‌ میگوید:« من امدم تا خبر خوبی بهت بدهم. پسرت در کنارت هست .علی اصف….» سپس خاک مزاری را که کنار اوست ،نشان میدهد، و بعد مردی که مسول آنجاست میاید و سلطان به او پول میدهد.
چتین از ایلول میپرسد :«علی کجاست؟ او را کجا پنهان کردی؟» ایلول میگوید :« اون نمرده من کاری نکرده ام…هیچی یادم نمیاد.ما خواب بودیم.» چتین میخواهد از او‌حرف بکشد و می‌گوید :« تو‌ قصد کشتن علی را نداشتی اما کشتی… تنهایی کردی؟ کجاست؟» ایلول عصبانی میشود. و‌ میگوید نمیدانم…
چتین میرود و‌ یکی از پلیس ها به او می‌گوید ادرس آن خانم را پیدا کردیم. کمیسر میخواهد که او را برایش بیاورند. کمیسر په پلیس نوذر میگوید تو بامن بیا. بعد از رفتن آنها،پلیس تارک به سلطان زنگ میزند و‌ میگوید که خانه تمبر شده است،نگران نباشید. در اداره پلیس سلیم ، صمد و آلپ را بیمارستان میفرستد تا به کارهای آنجا برسند‌.بازجو با ایپک میخواهد حرف بزند. ایلول به عکس علی و نازلی که روی میز مانده است نگاه میکند.
نازلی در خانه اش است که در میزنند و میبیند سینان است. او می‌گوید :«تنها جایی که نمیتوانند مرا پیدا کنند ،اینجاست.» نازلی میپرسد «از کی داری پنهان میشوی؟» او میگوید:«بابام برام مساله درست کرده است.و میخواهد مرا زندانی کند.باید مدتی اینجا بمانم.» در این موقع تلویزیون اخبار را نشان میدهد که میگوید علی اصف روز ازدواجش گم شده است وومعلوم نیست کجا هست و‌ ایلول اردم دستگیر شده است. آنها بشدت تعحب میکنند.
در میزنند و سینان پنهان میشود.مامورین از نازلی می‌خواهند که برای بازجویی به کلانتری برود. همه کارکنان بیمارستان اخبار را نگاه میکنند. همه متعجب هستند و هرکس اظهار نظری میکند. جیدا میگوید که احتمال هم دارد که ایلول اینکار را کرده باشد. صمد و آلپ ناراحت میشوند و با او بحث میکنند.
نازلی را به اداره پلیس میبرند. ایپک با دیدن او عصبی میشود و میگوید همه این چیزها به او مربوط میشود.
وکیل می‌آید و به ایپک می‌گوید خواهرت بعد از بازجویی توسط دادستان برای قرار بازداشت دادگاه میرود‌. در این موقع مامورین ایلول را میبرند.نازلی با دیدن او میگوید :«تو‌ قاتل هستی.» علی اصف خواب است و‌بیدار میشود‌ و فکر میکند ایلول کنارش هست. بعد که به اطرافش خوب نگاه میکند میبیند که آنجا جای دیگری است.میگوید من کجا هستم؟
چتین‌ ایلول را میبرد. جلوی اداره پلیس شلوغ است.مردم و‌ خبر نگاران جمع شده اند. چنگیز هم آنجاست و از همه صحنه ها فیلم میگیرد. علی گیج و منگ است و نمیداند کجاست؟ یک پایش را با زنجیر به تخت بسته اند. سلطان از طریق دوربین او را میبیند. و‌ علی صدایش را میشنود. علی میگوید تو کی هستی؟ سلطان میگوید تو میخواهی بدانی که من کی هستم؟ علی از او‌ میپرسد که ایلول کجا هست؟ تو از ما چه میخواهی؟ … علی داد و بیداد میکند و سلطان از رنج‌ کشیدن او احساس آرامش پیدا میکند.
چنگیز فیلمهایی‌را که گرفته است برای سلطان ارسال میکند. سلطان تلویزیون را روشن میکند تا علی ببیند که پلیس ایلول را با خود میبرد. علی عصبانی میشود و‌‌ میگوید :«به ایلول کاری نداشته باش…وگرنه پشیمان میشوی…….اگر جرات داری خودت را نشان بده.چرا قایم میشوی؟»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا