خلاصه داستان قسمت ۶۱ سریال ترکی ضربان قلب + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۶۱ سریال ترکی ضربان قلب (نبض) را می توانید مطالعه کنید. ژانر این سریال عاشقانه و رمانتیک است، سریال ضربان قلب محصول سال ۲۰۱۷ به کارگردانی مشترک یوسف پیرهسان و آیتاچ چیچک در شبکه های ترکیه پخش شده و حال در سال ۲۰۲۱ روی آنتن شبکه ریور پخش می شود. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ Gökhan Alkan(علی)–Öykü Karayel(ایلول)–Ege Kökenli–Ali Burak Ceylan–Hakan Gerçek–Fatih Dönmez–Barış Aytaç–Burcu Türünz– Başar Doğusoy– Selahattin Paşalı.
خلاصه داستان سریال ضربان قلب
خلاصه داستان سریال ترکی ضربان قلب درباره زندگی شخصیت ایلول است که به خاطر پدر و مادرش کودکی سختی را پشت سر گذاشته است و در دوران دبیرستان پدرش او را در خانه ی مادر بزرگش در شهر مارماریس ترک نموده و تنها گذاشته است رفتن او پیش مادر بزرگش ، برای او فرصتی هست که زندگی اش را از نو درست نماید وی همچنین به وسیله ی آشنایی با علی زندگی اش را از نو خواهد ساخت….
قسمت ۶۱ سریال ترکی ضربان قلب (نبض)
علی بیرون میاید و ایلول را بغل میکند. هالیت و مرد چاقوکش فرار میکنند.
ایپک با نسرین خانه هستند .نسرین میخواهد ایپک را برعلیه ایلول و علی تحریک کند و آنها را مسئول مرگ ودات معرفی کند، و میگوید من هم تنها شدم وجایی را ندارم بروم.ایپک به پول مغازه اشاره میکند. نسرین به دروغ میگوید: «ودات آن پولها را به بدهی هایش داد. و مرا بی پول گذاشت.»
اوزگه به آغوز میگوید که علی با یک بیمار میاید. سلطان پیدایش میشود و میپرسد چه خبر شده؟ اوزگه از علی بعنوان قهرمان یاد میکند که هر جا باشد بفکر کمک به دیگران است. سلطان پکر میشود و با خودش میگوید که من تو را ول نکردم که بخواهی قهرمان بازی دربیاوری. او به چنگیز زنگ میزند و میگوید :«وظیفه تازه ای برایت دارم. چند تا از دختر هامونو بیاری که از هم جداشون کنیم.ایلول را از او بگیریم ببینم باز هم قهرمان میشود؟»
چتین میخواهد از برهان بازجویی کند.علی از زینب میپرسد ایلول کجاست و با هم میروند و میبینند او میخواهد گزارش عمل پدرش را از مسئول بگیرد، اما او میگوید گم شده. زینب به آن مرد اشاره میکند که پرونده را تحویل بدهد. ایلول آن را میخواند و میگوید یک تصمیم اشتباه… و رو به زینب کرده و او را مسئول مرگ پدرش میداند.و میگوید هر وقت خواستی کسی را عمل کنی صورت پدر منو یادت بیاد و فراموش نکن…
هالیت پنهانی از در بیمارستان رد میشود و ماسک میزند.ایلول با تاکسی برمیگردد.سلطان به او زنگ میزند و از او میخواهد بخاطر یک مورد بیمار فوری باید با همدیگر ملاقات کنند. ایلول برای روز بعد وقت میگذارد. هالیت دنبال اتاق برهان میگردد.
چتین و همکارش از برهان و زنش بازحویی کرده اند و از سکوت زلیخا تعحب میکنند.چتین از تحقیقات در مورد ماشین اسباب بازی میپرسد و او میگوید چند جا را پیدا کرده ایم و دنبالش هستیم. داخل اتاق، زلیخا به برهان میگوید من با پسرم از اینجا میرویم و به هیچکس چیزی نمی گویم.برهان میپرسد کجا میری؟ زلیخا با ناراحتی حرفش را میزند و میگوید که من آن عکسها را در لپتاپ ات دیده ام، و معلوم نیست با آن دختر چکار میکردید؟ برهان عصبانی شده و گلوی او را گرفته و میگوید:«اگر بخواهی حرف بزنی ،میکشمت.»
پلیس هالیت را دستگیر میکند. هالیت به زلیخا میگوید شوهرت دشمن ناموس مردم است و اگر حقیقت را نگویی ،بی عدالتی میکنی….
نسرین و ایپک خانه هستند. ایلول وارد میشود و سراغ اسما را میگیرد.نسرین طعنه میزند که:« شوهرت باعث مرگ شوهرم شده،تازه برایم قیافه میگیری. تو باید از شوهرت حساب پس بگیری.خودت هم بجای خون مادربزگت سهام بیمارستان را گرفتی ولی مرا بخاطر پول کمی که گرفتم،مقصر کردی.،تازه با پسر اون هم هستی.» ایلول سیلی محکمی به نسرین میزند و میگوید از اینجا برو بیرون….اما ایپک که ناراحت شده ، مانع میشود و میگوید او جایی را ندارد که برود…..علی باعث مرگ پدرمان شده است. تو میتوانی او را از زندگیت بیرون کنی؟
ایلول به سلیم میگوید این ناحقی بود که پدرم اینطوری بمیرد. من هم در مرگ پدرم سهمی داشتم.مسایل زندگی من او را به خط پایان رساند.