خلاصه داستان قسمت ۱۲۰ سریال ترکی روزگاری در چکوروا
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۲۰ سریال ترکی روزگاری در چکوروا را می توانید مطالعه کنید. این مجموعه با نام ” زمانی در چوکوروا ” نیز در ایران و با نام های Tierra amarga, Once Upon a Time in Cukurova در ترکیه شناخته می شود. ژانر این سریال درام رمانتیک است و کارگردانان این سریال Murat Saracoglu و Faruk Teber می باشند.

خلاصه داستان سریال ترکی روزگاری در چکوروا
داستان این سریال به این شکل است که در حدود سال های ۱۹۷۰ میلادی در استانبول دو جوون که خودشون رو برای ازدواج حاضر میکردن با اتفاقی مواجه میشن که اصلا انتظارش رو نداشتن. ییلماز بخاطر زلیخا دست به قتل میزنه و مجبور به فرار میشه و زلیخا هم اونو تنها نمیذاره. دست تقدیر این دو رو به چوکوروا میکشونه. این دو جوون که با وجود تمام مشکلات مصمم بودن همچنان عاشق هم باشن ولی بعد از آشنایی با خانواده ی یامان که ارباب چوکوروا و صاحب مزارعی که ییلماز و زلیخا در اون کار میکردن بودن، همه چیز تا ابد عوض میشه.
این داستان داستان زندگی ییلمازی است که بخاطر عشقش قاتل شدن رو به جون میخره و داستان زلیخایی که بخاطر عشقش خودش رو مجبور به ازدواجی میکنه که نمیخواد و از طرفی داستان مادر ارباب “هونکار یامان” که برای حفظ گذشته ی پر زرق و برق و همچینین تنها پسرش میجنگه و اربابی که چنان عاشق زلیخا میشه که حتی حاضره برای بدست آوردن عشقش اونو اسیر کنه….
قسمت ۱۲۰ سریال ترکی روزگاری در چکوروا
وقتی که دمیر متوجه می شود که ایلماز سهام جنگاور را خریده است، به شدت عصبانی می شود و بدون توجه به ارجمند، سوار ماشین شده و آنجا را ترک میکند. ارجمند متعجب شده و نمیداند باید چگونه به خانه برگردد. ایلماز او را می بیند و می گوید که او را به شهر می رساند. ارجمند تصور میکند که ایلماز شریک دمیر است. او میگوید که پسرخاله دمیر است. او در مسیر در مورد کارهای خودش در پاریس صحبت میکند. ایلماز نیز در مورد کارخانه پنبه صحبت میکند. ارجمند برای دیدن کارخانه تمایل نشان میدهد و ایلماز او را به کارخانه می برد. نهال مدتی در شرکت منتظر دمیر میماند و وقتی او نمی آید، می رود. دمیر مستقیم به خانه جنگاور می رود و با او دعوا میکند. جنگاور نیز با او دعوا کرده و میگوید که نهال تقصیری نداشته و زن اوستای ایلماز به آدانا آمده و خبر نامزد بودن ایلماز و زلیخا را او پخش کرده است. دمیر شوکه شده و ناراحت می شود. همان لحظه نهال نیز به خانه می رسد و حرفهای جنگاور را تایید میکند.
مژگان در خانه مشغول معاینه تکین است و تکین به او اطمینان میدهد که حالش خوب است و مراقب خود است. دمیر به بیمارستان می رود و در مورد زن اوستای ایلماز از صباح الدین سوال میکند. او نیز ماجرا را تایید میکند. دمیر عصبانی می شود و میگوید که چرا صباح الدین زودتر این قضیه را به او نگفته بود. صباح الدین میگوید که این مسأله به او ارتباطی نداشته و متهم کردن جنگاور تقصیر خود دمیر است و نباید بی دلیل به کسی تهمت می زد. در خانه، فادیک آرایش کرده و ثانیه که میداند او به خاطر ارجمند به خودش رسیده، به فادیک طعنه می زند اما فادیک میگوید که به خاطر دل خودش آرایش کرده است. غفور دوباره پیش راجیع، راننده هولیا می رود و به عمد داستان روز مرگ عدنان را تعریف میکند و میگوید که تکین قاتل عدنان است.او میگوید که از آمدن تکین در نیمه شب گذشته دم خانه خبر دارد. راجیع کلافه شده و میگوید این مسائل ارتباطی با او ندارد. سحر به آشپزخانه می رود و ثانیه با او بد خلاقی میکند و بابت طویله به او طعنه می زند.
سحر کلافه شده و میگوید که منظور او را نمیفهمد. هولیا گولتن را صدا می زند تا بوفه پذیرایی را تمیز کند. زلیخا با دیدن گولتن در خانه عصبی شده و از او میخواهد که برود اما هولیا قبول نمیکند و به زلیخا می فهماند که او کاره ای نیست که تصمیم بگیرد چه کسی در خانه کار کند. زلیخا عصبی می شود. همان لحظه دمیر به خانه می آید و زلیخا از او انتظار حمایت دارد اما دمیر که بابت کار جنگاور عصبی است، بر خلاف انتظار زلیخا با او بدرفتاری کرده و از هولیا دفاع میکند. زلیخا ناراحت شده و با عصبانیت به اتاق می رود. هولیا علت کلافگی دمیر را سوال میکند و دمیر ماجرای فروش سهام جنگاور به ایلماز و همچنین بی گناهی نهال و قضاوت اشتباه خودش را تعریف میکند. هولیا نیز از کار جنگاور عصبی می شود. دمیر میگوید که او خودش مقصر است زیرا جنگاور به پول احتیاج داشته اما دمیر با او بدرفتاری کرده و پولی به او نداده است. هولیا زلیخا را بخاطر تهمت به نهال مقصر میداند، اما دمیر میگوید که نهال واقعا زلیخا را تهدید کرده بود و زلیخا مقصر نیست اما تهدیدش را عملی نکرده بود و کار زن اوستای ایلماز بوده است.