خلاصه داستان قسمت ۴۰ سریال ترکی آقای اشتباه + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب می توانید شاهد خلاصه داستان قسمت ۴۰ سریال ترکی آقای اشتباه باشید، با ما همراه باشید. سریال ترکی آقای اشتباه یک سریال تلویزیونی موفق و پربینندهی کمدی – عاشقانه محصول سال ۲۰۲۰ کشور ترکیه است. بازیگران این سریال عبارتند از؛ جان یامان در نقش اوزگور آتاسوی، اوزگه گورل در نقش ازگی اینال، گورگن اوز در نقش لونت یازمان، فاطما توپتاش در نقش جانسو آکمان، سوات سونگور در نقش اونال ییلماز، لاله بشار در نقش سویم آتاسوی، جمره گوملی در نقش دنیز کوپاران، سرکای توتونچو (اوزان دینچر)، سارپ جان کورواغلو در نقش سردار اوزتورک، تایگون سونگار در نقش سونر سچکین، فری بایجو گولر در نقش نوین ییلماز، اجه ایرتم در نقش گیزم سزر، امره ارن در نقش آنیل چلیک، کیمیا گوکچه آیتاچ در نقش ایرم دوآن.
خلاصه داستان قسمت ۴۰ سریال ترکی آقای اشتباه
همه دنبال زینب هستند. مادر زینب به لونت به زنگ می زند و حسابی او را سرزنش می کند. لونت به سمتی می رود و از جانسو که او هم نگران حال زینب است می خواهد تا دنبالش نرود چون ممکن است زینب را حساس تر بکند! جانسو از این که هم عقدش بهم خورده و هم این وسط کسی که باید از نظرها پنهان بشود اوست، ناراحت و عصبی می شود. اوزگور به سمت ازگی و سردار می رود و با عصبانیت از ازگی می پرسد که سردار انجا چه می کند. سردار می گوید که به خاطر تبریک به لونت آمده بوده. اوزگور با عصبانیت به او خیره می شود و سردار انجا را ترک می کند. ازگی هم دستگاه ضبط صدا را با استرس داخل کیفش می گذارد و بعد با اوزگور می روند تا دنبال زینب بگردند. ازگی فکری می کند و می گوید: «اگه من زینب بودم میرفتم خونمون چون اونجا احساس امنیت میکنم. حتما تو ایستگاه تاکسیه تا برگرده خونه. » آنها به سمت نزدیک ترین ایستگاه تاکسی می روند و اتفاقا زینب را هم پیدا می کنند. ازگی و اوزگور زینب را به رستوران می برند و لونت با نگرانی به سمتش می رود و در اغوشش می گیرد. زینب بهانه مادرش را می گیرد و می گوید که فقط دلش می خواهد به خانه برود.
جانسو با غصه آنجا می نشیند و دنیز و ازگی کنار می مانند تا آرامش کنند. جانسو به زور جلوی اشک هایش را می گیرد و بعد بلند می شود تا به تنهایی به خانه برود. فیتنات هم که دنبال چیزی در کیف ازگی می گردد، به طور اتفاقی دستگاه ضبط را روی میز می گذارد. ازگی از اوزگور می پرسد: «اگه تو لاگابیا خوشحالتر بودی درسته؟ » اوزگور می گوید: «لاگابیا دومین چیز مهم تو زندگی منه. تا وقتی تو هستی من به لاگابیا فکر نمیکنم. »
لونت مقابل جانسو می نشیند و می گوید: «من خیلی فکر کردم. اینکه بدون آماده کردن دخترم اومدم و با تو تصمیم ازدواج گرفتم اشتباه بوده. من باید حواسم به زینب میبود. ازت میخوام یه قدم عقب برگردیم و نامزد بمونیم. » جانسو جا می خورد و بعد حلقه اش را بیرون می آورد و می گوید:« من دوتا قدم عقب میکشم. از خونه ت هم میرم. یا اصلا بهتره تمومش کنیم. » و بلند می شود تا وسایلش را از خانه لونت جمع بکند. اوزگور دستگاه ضبط را روی میز می بیند و مشغول بررسی آن می شود. ازگی با نگرانی دستگاه را از او می گیرد و می گوید که این دستگاه را به خاطر کارهای روزمه اش برای پیدا کردن شغل دستش گرفته!
گیزم خبرهایی که در فضای مجازی در اعتراض به خدمات لاگونا نوشته اند را نشان اوزگور می دهد. اوزگور با ناراحتی به ویدیوهایی که در مجازی پخش شده و وضعیت رستوران آنها را نشان می دهد خیره می شود و از امره و گیزم و ازگی می خواهد تا آنها را هرچه زودتر از مجازی پاک بکنند. گیزم این خبر خوش را به تولگا می دهد. شب تولگا برای مسخره کردن آنها وارد رستوران می شود و پشت سر هم به انها متلک می اندازد! اوزگور و ازگی و بقیه با خشم به او نگاه می کنند. اوزگور خودش را کنترل می کند و فقط از او می خواهد که برود. ازگی وقتی مبیند تولگا انقدر اوزگور را ناراحت می کند جلو می رود و بدون اینکه اوزگور متوجه بشود می گوید: «من میدونم همه چیز تقصیر تو بوده و شاید بتونم اثباتش کنم! » تولگا با تمسخر می گوید: «امکان نداره دستت چیزی باشه! راحت باش هرکاری از دستت برمیاد بکن! »
اوزان و دنیز نزدیک ساحل هستند. اوزان چیزی که مدت ها ذهنش را درگیر کرده بود را از دنیز می پرسد و می گوید: «چیزی که اون شب ناراحتت کرد چی بود؟ » دنیز مدت زیادی با ناراحتی سکوت می کند و بعد می گوید: «من قبلا یه بار ازدواج کردم. » اوزان اول کمی جا می خورد بعد او را در آغوش می گیرد و می گوید: «حداقل خوبه یکیمون در زمینه ازدواج تجربه داره. » اوزگور از ازگی می خواهد تا سرکارش به عنوان مدیر روابط عمومی برگردد و در این اوضاع کمک دستش باشد. ازگی قبول نمی کند که دوباره با هم کار بکنند و اوزگور هم با بی حوصله گی این کار را به گیزم می دهد و می گوید: «بهتر از اینه که به غریبه بدم کارو! » گیزم هیجان زده و خوشحال می شود. سردار به ازگی زنگ می زند و سراغ صدای ضبط شده را می گیرد. ازگی با عصبانیت می گوید: «من از اون صدا استفاده نمیکنم. من همچین ادمی نیستم. چرا انقدر برات مهمه؟ » سردار می گوید: «متوجه نیستی همه این کارارو به خاطر تو میکنم؟ ازگی من عاشقتم. » ازگی می گوید: «چیزی که بین منو اوزگوره عشقه. دیگه به من زنگ نزن. » پلیس به رستوران می اید و به خاطر شکایت های زیادی که از رستوران شده، آنجا را پلمپ می کند. اوزگور عصبی و ناراحت و کم حرفتر از همیشه می شود.