خلاصه داستان قسمت ۳۰ سریال ترکی آقای اشتباه + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب می توانید شاهد خلاصه داستان قسمت ۳۰ سریال ترکی آقای اشتباه باشید، با ما همراه باشید. سریال ترکی آقای اشتباه یک سریال تلویزیونی موفق و پربینندهی کمدی – عاشقانه محصول سال ۲۰۲۰ کشور ترکیه است. بازیگران این سریال عبارتند از؛ جان یامان در نقش اوزگور آتاسوی، اوزگه گورل در نقش ازگی اینال، گورگن اوز در نقش لونت یازمان، فاطما توپتاش در نقش جانسو آکمان، سوات سونگور در نقش اونال ییلماز، لاله بشار در نقش سویم آتاسوی، جمره گوملی در نقش دنیز کوپاران، سرکای توتونچو (اوزان دینچر)، سارپ جان کورواغلو در نقش سردار اوزتورک، تایگون سونگار در نقش سونر سچکین، فری بایجو گولر در نقش نوین ییلماز، اجه ایرتم در نقش گیزم سزر، امره ارن در نقش آنیل چلیک، کیمیا گوکچه آیتاچ در نقش ایرم دوآن.
خلاصه داستان قسمت ۳۰ سریال ترکی آقای اشتباه
تولگا هم که قصد ندارد همچین کاری بکند، به دروغ قبول می کند و بعد در نبود اوزگور به لاگابیا می رود و حسابی از فضای آنجا تعریف می کند. همان موقع هم حیدر برای دیدن گیزم و اوزگور به رستوران آمده و با دیدن تولگا حرف های او را ضبط می کند و برای فیتنات و سویم می فرستد. تولگا با دیدن اوزان می گوید: «دارم مکان جدیدم رو چک میکنم. اوزگور اینجارو ضامن کرده برای پرداخت مکان جدیدش. اما مجوز صادر نشده. وقتی نتونه بدهی رو بده بانک اینجارو به حراج میذاره و به قیمت ناچیزی میفروشه. پیشنهادم اینه قبل از بانک اینجارو من ازتون بخرم. » اوزان حرف های او را جدی نمی گیرد و بعد از رفتن تولگا هم از بقیه می خواهد تا در این باره چیزی به اوزگور نگویند. ازگی به جانسو زنگ می زند تا وسایلش را برود و از خانه ی او بردارد. جانسو با استرس به دنیز زنگ می زند تا او هم به انجا بیاید و از ازگی معذرت خواهی بکنند. ازگی وقتی وارد خانه می شود برایشان قیافه می گیرد اما طولی نمی کشد و خنده اش می گیرد و می گوید: «دلم خیلی براتون تنگ شده بود. » و دخترها را در آغوش می گیرد. انها از قبل با اوزان برنامه ریخته اند، تا ازگی و اوزگور را به بام شهر ببرند و هردو را سورپرایز بکنند. تولگا همراه سردار و یشیم نشسته اند و در مورد نقشه ای که برای اوزگور دارند صحبت می کنند. دنیز و جانسو ازگی را به بهانه خوردن شام در مکان جدیدی به بام شهر می برند و ازگی از تزئینات آنجا به وجد می آید و از انها تشکر می کند. جانسو می گوید: «کسی که باید ازش تشکر کنی ما نیستیم. » ازگی پشت سرش را که نگاه می کند با اوزگور روبرو می شود و با لبخند به او خیره می شود و بعد می گوید: «اما من همون شب اومدم اینجا و چیزی ندیدم… پس این یادداشت رو هم تو نوشته بودی؟ » اوزگور بدون این که به یادداشت نگاه کند، از حفظ متن را می خواند و ازگی با هیجان او را در آغوش می گیرد…