خلاصه داستان قسمت ۶۸ سریال ترکی ضربان قلب + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۶۸ سریال ترکی ضربان قلب (نبض) را می توانید مطالعه کنید. ژانر این سریال عاشقانه و رمانتیک است، سریال ضربان قلب محصول سال ۲۰۱۷ به کارگردانی مشترک یوسف پیرهسان و آیتاچ چیچک در شبکه های ترکیه پخش شده و حال در سال ۲۰۲۱ روی آنتن شبکه ریور پخش می شود. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ Gökhan Alkan(علی)–Öykü Karayel(ایلول)–Ege Kökenli–Ali Burak Ceylan–Hakan Gerçek–Fatih Dönmez–Barış Aytaç–Burcu Türünz– Başar Doğusoy– Selahattin Paşalı.

خلاصه داستان سریال ضربان قلب
خلاصه داستان سریال ترکی ضربان قلب درباره زندگی شخصیت ایلول است که به خاطر پدر و مادرش کودکی سختی را پشت سر گذاشته است و در دوران دبیرستان پدرش او را در خانه ی مادر بزرگش در شهر مارماریس ترک نموده و تنها گذاشته است رفتن او پیش مادر بزرگش ، برای او فرصتی هست که زندگی اش را از نو درست نماید وی همچنین به وسیله ی آشنایی با علی زندگی اش را از نو خواهد ساخت….
قسمت ۶۸ سریال ترکی ضربان قلب (نبض)
ایلول به خانه مادر بزرگش، حسنا خانم میرود و خودش را معرفی میکند. مادر بزرگش خیلی خوشحال میشود.
پلیس نوذر، سینان را در جریان میگذارد که فاتح مدتی در یک کلینیک روانی بستری بوده و خانواده اش به مردم گفتند او خارج رفته است.اما مدتی قبل فرار کرده و دیگر خبری از او نشده است.
علی به سلیم میگوید ایلول بی خبر از خانه رفته است. او پیش ایپک میرود و از او درباره دیدار دیروز سوال میکند و میگوید ایلول بی خبر از خانه رفته است. ایپک به ایلول زنگ میزند اما ایلول برنمیدارد. علی به نوذر زنگ زده و میگوید نگران ایلول است. سلیم به علی میگوید :«من ایلول را میشناسم.گاهی بخاطر مشکلاتش در لاک خودش میرود و بعد که بهتر شد، دوباره خودش را نشان میدهد.» ایلول به حسنا خانم میگوید :«مادرم بچه نمی خواسته و مرا دوست نداشته» و نامه را به او نشان میدهد.حسنا میگوید :«هر مادری بچه اش را دوست دارد، اما او نتوانست رابطه ودات و نسرین را تحمل کند.» سینان ،سلطان را به اتاقش صدا میکند و میگوید که در مورد او اشتباه کرده است و پلیس دنبال فاتح میگردد. سپس میپرسد که چرا ضیا او را نخواسته بود؟
صبح علی با پلیس نوذر دم خانه حسنا خانم میروند. زیرا آنها دنبال ماشین ایلول می گشتند و آن را جلوی در خانه حسنا خانم پیدا کردند.ایلول مادر بزرگش را به علی معرفی میکند.علی به او یاد آور میشود که یک زن متاهل است و نباید بی مسولیت باشد. او گوشزد میکند که وضعیت بیماری فاتح جدی است و پلیس دنبال او میگردد.ایلول میگوید:« تو مرا تنها گذاشتی.» علی میگوید :«من فقط بیمارستانم را عوض کردم.» آنها سپس با هم برمیگردند .
در بیمارستان، آغوز پیش یک بیمار میرود که حامله است، اما میخواهد دکترش زن باشد و از ایلول وقت گرفته است.
ایلول پیش زن حامله میرود و با دیدن عکسها و آزمایشات میگوید :«بچه تان مشکلی ندارد.» اما زن اصرار میکند که :«من حس میکنم مشکلی هست» او حالش بد میشود و نمی تواند صحبت کند. زن را به آنژیو میبرند.