معنی آب
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
آب راکد، ژاله، برف، تگرگ. یخ، شیشه، بلور، شمشیر (در غلاف). [خوانش: خفته (بِ خُ تِ) (اِمر.)]
شراب، می، آب زهر. [خوانش: رز (بِ رَ) (اِمر.)]
ریختگی (تِ) (حامص.) آبروریزی، افتضاح.
یازدهمین ماه از سال سریانی برابر با «مرداد ماه »، نام ماه یازدهم سالِ یهود. [خوانش: [سر - عبر.] (اِ.)]
آبرو، جلا، درخشندگی، رونق، اشک، عرق، نازکی. 7 - [خوانش: [په.] (اِ.) مایعی است شفاف، بی طعم و بی بو، مرکب از دو عنصر اکسیژن و ئیدروژن، o 2 H، در باور قدما یکی از چهار عنصر «آب، آتش، باد، خاک » محسوب می شده. معانی کنایی آب: ]
خانه (نِ) (اِمر.) مستراح، مبرز، مبال.
دهان (بِ دَ) (اِمر.) آبی لزج و اندکی قلیایی که از غده های دهان ترشح گردد و وقتی با غذا آمیخته شود موجب سهولت هضم آن می گردد، بزاق.
فرهنگ عمید
حل جدول
از ماه های سریانی
اشک و سرشت
مایه حیات، مظهر پاکی، الفبای آبادانی، اشک و سرشت، مظهر روشنایی، مایه زندگی، از ماه های سریانی، رونق و رواج
رونق و رواج
مایه حیات
مایه زندگی
مظهر پاکی
نماد روشنایی
مایه درخشندگی
مایه روشنایی
مظهر روشنایی
الفبای آبادانی
مترادف و متضاد زبان فارسی
ماء، مایع، شیره، عرق، عصاره، عصیر، حل، محلول، ذوب، خوی، بزاق، آبدهان، منی، بحر، دریا، یم، زهاب، آبرو، حیثیت، شرف، عزت، تری، تازگی، طراوت
فارسی به انگلیسی
Hydro-, Juice, Moisture, Rinse, Water, Wet
فارسی به ترکی
su
تعبیر خواب
فرهنگ فارسی هوشیار
فرهنگ فارسی آزاد
آب، ماه هشتم شمسی (31 روزه) در تقویم شمسی ممالک عربی برابر مرداد یا اگوست، نام ماه یازدهم از سال عُرفی یا ملّی یهود (30 روزه) که ماه پنجم از سال دینی آنها میگردد،
آب، پدر آسمانی، نزد مسیحیون اُقْنُوم اوّل از اَقانیم ثلاثهء آب، ابن، روح القدس، در فارسی بمعانی آب، دریا، رود، آبهای مترشحه ءبدن، عصارهء گل و گیاه، لطافت، درخشندگی، رونق، آبرو و شرف، رَوِش، طرز و در تشبیهات بمعانی دیگر استعمال میشود (به " أَبْ " نیز مراجعه شود)،
فارسی به ایتالیایی
acqua
معادل ابجد
3