معنی آرایشگر

لغت نامه دهخدا

آرایشگر

آرایشگر. [ی ِ گ َ] (ص مرکب) زاین. مزیِّن. مشّاطه. || سلمانی. گرّای.

فرهنگ معین

آرایشگر

(یِ گَ) (ص فا.) آن که آرایش کند، سلمانی.

فرهنگ عمید

آرایشگر

کسی که دیگران را آرایش کند، آرایش‌کننده، سلمانی، آرایشکار،
کسی که جایی را تزئین و آماده می‌کند، دکوراتور،

حل جدول

آرایشگر

مشاطه، سلمانی، پیرایشگر، آراینده، چهره آرا

آینه دار

مشاطه

آینه‌دار

مترادف و متضاد زبان فارسی

آرایشگر

آراینده، چهره‌آرا، مشاطه، پیرایشگر، حلاق، سرتراش، سلمانی

فارسی به انگلیسی

آرایشگر

Barber, Beautician, Cosmetologist

فارسی به ترکی

آرایشگر‬

berber, kuaför

فرهنگ فارسی هوشیار

آرایشگر

(صفت) آنکه آرایش کند آراینده سلمانی.

واژه پیشنهادی

آرایشگر

مشاطه گر

معادل ابجد

آرایشگر

732

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری