معنی آزردگی

لغت نامه دهخدا

آزردگی

آزردگی. [زَ دَ / دِ] (حامص) صدمه. جراحت. خستگی. || رنجگی.رنجیدگی. دلتنگی. دلخوری. || خشم. غضب.

فرهنگ معین

آزردگی

(زَ یا زُ دِ) (حامص.) رنجش، رنجیدگی.

فرهنگ عمید

آزردگی

رنجیدگی، دلتنگی، رنجش،
(اسم) [قدیمی] زخم،

حل جدول

آزردگی

رنجوری، ملالت

مترادف و متضاد زبان فارسی

آزردگی

افسردگی، رنجش، رنجیدگی، ملال، ملالت، نژندی

فارسی به انگلیسی

آزردگی‌

Abrasion, Bruise, Chafe, Fret, Hurt, Irritation, Peeve, Pique, Ruffle, Stew, Stigma, Umbrage

فرهنگ فارسی هوشیار

آزردگی

صدمه، جراحت، خستگی

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

آزردگی

242

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری