معنی ارامل

لغت نامه دهخدا

ارامل

ارامل. [اَ م ِ] (ع ص، اِ) ج ِ اَرمَل و اَرمَله. مردان بی زن. زنان بی شوهر. || مستمندان. فقیران.مساکین. درویشان. مردان و زنانی که قدرت بهیچ چیز نداشته باشند. (غیاث): فضله ٔ مکارم ایشان [توانگران] به اَرامِل و پیران و اقارب و جیران رسیده. (گلستان). || ج ِ اُرموله. رجوع به ارموله شود.


ارمولة

ارموله. [اُ ل َ] (ع اِ) ارمولهالعرفج، پاره ای از شاخ عرفج که بر تنه مانده باشد بعد از بریدن. ج، ارامل، ارامیل. (منتهی الارب).


بسیان

بسیان. [ب ُ] (اِخ) (یوم...) جایگاهی است که در آن جنگی بنی فزاره را بر بنی جشم بن بکر بوده و درین باره شاعر گوید:
و کم غاورت خیلی ببسیان منکم
ارامل عقری او اسیرا مکفرا.
(مجمعالامثال میدانی).

فرهنگ فارسی آزاد

ارامل

اَرامِل، بیوه زنان، زنان فقیر، بینوایان و بیچارگان (مفرد: اَرْمَلَه)،

فرهنگ معین

ارامل

(اَ مِ) [ع.] (ص.) جِ ارمل و ارامله.

فرهنگ عمید

ارامل

زنان فقیر بی‌شوهر،

فرهنگ فارسی هوشیار

ارامل

(تک: ارمل وارمله) تکزیستان تکها مردان بی زن زنان بی شوی، بی چیزان (صفت) جمع: ارمل و ارمله. الف - مردان بی زن زنان بی شوهر. ب - مستمندان فقیران مساکین درویشان مردان و زنانی که قدرت هیچ چیز نداشته باشند، جمع: ارموله

معادل ابجد

ارامل

272

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری