معنی اقل

فارسی به عربی

اقل

اقل

لغت نامه دهخدا

اقل

اقل. [اَ ق َل ل] (ع ن تف) کمتر و اندک تر. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (غیاث اللغات). بسیار کم. کوچکتر. (ناظم الاطباء).
- اقل الحاج، کمترین حاجی.
- اقل العباد، کمترین بندگان. (ناظم الاطباء). (برای فروتنی بکار رود).
- رجل اقل، مرد درویش که از او اندکی از غنا باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
- عبد اقل، غلام کم قیمت تر. (آنندراج) (غیاث اللغات).


ات اقل

ات اقل. [اِت ِ اُ] (اِخ) (قاموس الاعلام). رجوع به ات اکلس شود.


ساری اقل

ساری اقل. [اُ ق ُ] (اِخ) دهی است از دهستان انگوران بخش قانشان شهرستان زنجان واقع در 10 هزارگزی شمال قانشان و یک هزارگزی راه مالرو عمومی. کوهستانی و سردسیر، آب آن از رودخانه ٔ قزل اوزن و محصول آن غلات و برنج است، 158 تن سکنه دارد که از طایفه ٔ شاهسون هستند و به زراعت اشتغال دارند. از صنایع دستی گلیم و جاجیم بافی در آن معمول است.راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).

عربی به فارسی

اقل

کمترین , کوچکترین , خردترین , اقل , کهتر , اصغر , کوچکتر , کمتر , پست تر , صغیر


اقل ما یمکن

کمین

مترادف و متضاد زبان فارسی

اقل

اندک، کم، کمتر، کمینه، ناچیز،
(متضاد) اکثر

فرهنگ فارسی آزاد

اقل

اَقَلّ، کمترین،

فرهنگ معین

اقل

(اَ قَ لّ) [ع.] (ص تف.) کمتر، اندک تر.

فرهنگ عمید

اقل

کمتر، اندک‌تر،
کمترین،

حل جدول

اقل

کمتر

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

اقل

ک متر


حد اقل

کمینه

فرهنگ فارسی هوشیار

اقل

کمتر و اندکتر

فارسی به ایتالیایی

معادل ابجد

اقل

131

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری