معنی اوراد

لغت نامه دهخدا

اوراد

اوراد. [اَ] (ع اِ) ج ِ وَرْد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به ورد شود. || ج ِ وِرْد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (المنجد) (اقرب الموارد). دعایی که بوقت معین خوانند. (آنندراج) (غیاث اللغات): اسباب معیشت ساخته و به اوراد و عبادات پرداخته. (گلستان).
تابوت و پنبه و کفن آرند و مرده شوی
اوراد ذاکران ز کران تا کران شود.
سعدی.
رجوع به وِرْد شود.

فرهنگ معین

اوراد

(اُ یا اَ) [ع.] (اِ.) جِ ورد؛ دعاها.

فرهنگ عمید

اوراد

وِرد

حل جدول

اوراد

دعاها

مترادف و متضاد زبان فارسی

اوراد

عزایم، ادعیه، اذکار

گویش مازندرانی

اوراد

روستایی از دهستان یخکش بهشهر

فرهنگ فارسی هوشیار

اوراد

دعا و ذکرها

فرهنگ فارسی آزاد

اوراد

اَوْراد، دُعاها، ذِکْرها (مفرد: ورْد)،

اَوْراد، گُلها (مفرد: وَرْد)،

معادل ابجد

اوراد

212

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری