معنی بادوام

لغت نامه دهخدا

بادوام

بادوام. [دَ] (ص مرکب) پایدارو استوار و ثابت. (ناظم الاطباء). رجوع به با شود.

فارسی به انگلیسی

بادوام‌

Enduring, Long-Lasting

فرهنگ عمید

بادوام

پایدار، استوار، محکم،
ویژگی آنچه زود فرسوده و نابود نشود،

حل جدول

بادوام

محکم و استوار


پول بادوام

سکه


بادوام ، سفت

محکم و استوار


پایدار و بادوام

دیرپای

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

بادوام

دیرنده

مترادف و متضاد زبان فارسی

بادوام

پایدار، پاینده، دیرپا، مستدام،
(متضاد) بی‌دوام، محکم

فارسی به ایتالیایی

بادوام

resistente

فرهنگ معین

بادوام

(دَ) [فا - ع.] (ص مر.) محکم، استوار.

فارسی به عربی

بادوام

جری، دیمومه، شجره دائمه الخضره، قابل للتحمل، قاسی

فرهنگ فارسی هوشیار

بادوام

پایدار، استوار و ثابت

فارسی به آلمانی

بادوام

Rabauke, Widerstandsfähig, Zäh

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

بادوام

54

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری