معنی بلاگردان
لغت نامه دهخدا
بلاگردان. [ب َ گ َ] (نف مرکب) بلاگرداننده. دفعکننده ٔ بلا و بدی. (ناظم الاطباء). چیزی یا کسی که ضرر را بگرداندو دفع کند. || حراست کننده. (ناظم الاطباء).حافظ. (فرهنگ فارسی معین). || قربان و تصدق کرده شده. (غیاث اللغات). صدقه و قربانی. (آنندراج). چیزی که بلا را از آدمی دور گرداند. صدقه. قربانی. (فرهنگ فارسی معین). چیزی یا کسی که ضرر و زیان ناشی از حادثه ای را به خود می گیرد و از سرایت آن به دیگری جلوگیری می کند. (فرهنگ لغات عامیانه):
بلاگردان جان و تن دعای مستمندانست
که بیند خیر از آن خرمن که ننگ از خوشه چین دارد.
حافظ.
بی بلاگردان خطر دارد ز چشم شور حسن
وای بر شمعی که راند از نظر پروانه را.
صائب (از آنندراج).
- بلاگردان کسی شدن، بجان خریدن بلا تا او سالم ماند. گویند خدا مرا بلاگردان تو کند. (از یادداشت مرحوم دهخدا).
فرهنگ معین
دفع کننده بلا، حافظ، چیزی که بلا را از آدمی دور گرداند، صدقه، قربانی. [خوانش: (بَ. گَ) [ع.] (ص فا.)]
فرهنگ عمید
چیزی که بلا را از انسان بگرداند و دور کند، صدقه، قربانی، بلاچین،
حل جدول
صدقه
مترادف و متضاد زبان فارسی
صدقه، قربانی، برخی، بلاچین
فارسی به انگلیسی
Enchantment, Lucky, Safety Net, Vicarious, Whipping Boy
فرهنگ فارسی هوشیار
داشن (صدقه) (اسم) دفع کننده بلا، حراست کننده حافظ، چیزی که بلا را از آدمی دور گرداند صدقه قربانی بلاچین.
معادل ابجد
308