معنی تا کردن

لغت نامه دهخدا

تا کردن

تا کردن. [ک َ دَ] (مص مرکب) دولا کردن. خمانیدن. دوتو یا چندتو کردن. خم کردن. مایل کردن. تاکردن جامه، قالی، لحاف و جز آن، به چندلا کردن آن: جامه ها را تا کرد. از بسیاری ورم، زانوها رانمیتوانم تا کرد. رجوع به «تا» شود. || رفتار. سلوک. معامله: خوب تا کردن با کسی یا بد تا کردن با کسی، با او حسن معامله یا سوء معامله داشتن.

فرهنگ معین

تا کردن

(کَ دَ) (مص م.) (عا.) رفتار کردن.

حل جدول

تا کردن

سازش و رفتار و معامله کردن است گویند فلانی با من بد تا نکرد

مترادف و متضاد زبان فارسی

تا کردن

تا زدن، خم کردن، رفتار کردن، عمل کردن، تفاهم کردن، مصالحه کردن، کنار آمدن، سازگاری نشان دادن

فارسی به انگلیسی

تا کردن‌

Collapse, Fold, Ply

فارسی به ترکی

فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

تا کردن

(مصدر) عمل کردنرفتار کردن: ((با هر کسی یک طور باید تا کرد. )) یا خوب تا کردن. خوب رفتار کردن با کسی.

معادل ابجد

تا کردن

675

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری