معنی تداول

لغت نامه دهخدا

تداول

تداول. [ت َ وُ] (ع مص) فراگرفتن چیزی را نوبت به نوبت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). از یکدیگر دست بدست فراگرفتن. (غیاث اللغات) (آنندراج). || از یکدیگر فراگرفتن نیزه در حرب. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). || بنوبت گرفتن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات) (از آنندراج). تداولته الایدی، تعاقبته، ای اخذته هذه مرهً و هذه مرهً و منه قولهم: تداولوا الشی َٔ بینهم، ای تناقلوه و قلبوه بین ایدیهم و تناوبوه. (المنجد) (از اقرب الموارد). || دست بدست گشتن. از زبانی به زبانی رفتن. رواج یافتن کلمه یا کلامی در زبانی.

فرهنگ معین

تداول

(تَ وُ) [ع.] (مص ل.) دست به دست شدن، رایج شدن.

فرهنگ عمید

تداول

رایج شدن،
[قدیمی] از یکدیگر دست‌به‌دست گرفتن، چیزی را به‌نوبت از همدیگر گرفتن، چیزی را به هم دادن و گرفتن، دست‌به‌دست گرداندن،

فرهنگ فارسی هوشیار

تداول

فرا گرفتن چیزی را نوبت به نوبت

مترادف و متضاد زبان فارسی

تداول

جریان، رسم، رواج، رونق، شیوع، عادت، عرف، کاربرد، استعمال، رایج شدن، رواج یافتن، شایع شدن


تداول یافتن

شایع‌شدن، رواج یافتن، رایج شدن، متداول گشتن،
(متضاد) منسوخ شدن

فرهنگ فارسی آزاد

تداول

تَداوُل، دست بدست گرفتن، تبادل افکار نمودن (در فارسی بمعنای رائج بودن)،

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

تداول

441

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری