معنی توشه دان

لغت نامه دهخدا

توشه دان

توشه دان. [ش َ / ش ِ] (اِ مرکب) ابتر. باله. قلع. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). مطهره. (زمخشری). مزود. (دهار). خورجین و تنچه و کیسه ای که در آن آذوقه گذارند. جائی که در آن زاد نهند. انبانی که در آن غدای سفر نهند. || جامه دان. (ناظم الاطباء).

فرهنگ عمید

توشه دان

خورجین، کیسه،
ظرفی یا جایی که توشه را در آن بگذارند،

حل جدول

فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

توشه دان

(اسم) ظرفی یا جایی که توشه را در آن گذارند، خرجین کیسه.

معادل ابجد

توشه دان

766

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری