معنی تولک

لغت نامه دهخدا

تولک

تولک. [ل َ] (ص) باذکاوت و زیرک و هوشمند و بافراست و جلد چابک. (ناظم الاطباء). زیرک. چابک. || پرریخته. (فرهنگ فارسی معین).کریزکرده و پرریخته. (ناظم الاطباء). کریز. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به کریز و تولک کردن شود.

فرهنگ معین

تولک

زیرک، چابک، مرغ پر - ریخته. [خوانش: (لَ) (ص.)]

فرهنگ عمید

تولک

زیرک،
چابک،
مرغ پرریخته،
* تولک رفتن: (مصدر لازم) ریختن پَرِ پرنده تا پرهای تازه به‌جای آن بروید،

حل جدول

تولک

مرغ پر ریخته

گویش مازندرانی

تولک

ریختن مو و پر حیوانات و پرندگان جهت آوردن موها و پرهای تازه...

فرهنگ فارسی هوشیار

تولک

مرغ پر ریخته (صفت) زرک چابک. ‎، پر ریخته (مرغ) .

معادل ابجد

تولک

456

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری