معنی جاری

فرهنگ معین

جاری

(اِ.) (عا.) دو زن که همسرِ دو برادر باشند.

(ص.) روان، زمانی که در آن هستیم. [خوانش: [ع.]]

فرهنگ عمید

جاری

نسبت میان زنان دو یا چند برادر با یکدیگر، زنِ برادرشوهر،

روان، رونده، درجریان: آب جاری،
[مجاز] رایج،
٣. کنونی، فعلی: ماه جاری،

حل جدول

جاری

زن برادرشوهر

روان، سیال

زن برادر شوهر

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

جاری

روان

مترادف و متضاد زبان فارسی

جاری

روان، ساری، سیال، جریان، عادله، فعلی، رایج، شایع، عادی، متداول، معمول، جاریه

فارسی به انگلیسی

جاری‌

Current, Ongoing, Present-Day, Running, Runny, Sister-In-Law

فارسی به ترکی

فارسی به عربی

جاری

ذهاب، رواسب طینیه، طیار

گویش مازندرانی

جاری

نسبت همسران دو برادر به هم، جاری، در جریان رود، بالا

فرهنگ فارسی هوشیار

جاری

روان، گذران

فارسی به ایتالیایی

جاری

corrente

فارسی به آلمانی

جاری

Funktionierend, Gehend, Geschwindigkeit (f), Sickern [verb], Weggehend, Aktuell, Gegenwärtig, Laufend, Momentan [adjective], Strom (m), Strömung (f)

واژه پیشنهادی

جاری

هم عاروس، هم عروس

معادل ابجد

جاری

214

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری