معنی جبران
فرهنگ معین
(جُ) [ع.] (مص م.) تلافی کردن.
فرهنگ عمید
تلافی،
* جبران کردن: (مصدر متعدی) تلافی کردن صدمه و خسارتی که به کسی وارد شده،
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
بازنه ش، شیان، بازپرداخت، برگرداندن
مترادف و متضاد زبان فارسی
تاوان، ترمیم، تلافی، عوض، غرامت، مغرم
فارسی به انگلیسی
Amends, Atonement, Compensation, Indemnity, Payoff, Recompense, Recuperation, Redress, Reimbursement
فارسی به عربی
اغاثه، تحسن، تکفیر، ظهر
سخن بزرگان
در رنجی که ما می بریم، درد نه تنها در زخم هایمان، که در اعماق قلب طبیعت نیز حضور دارد. در تغییر هر فصل، کوه ها، درختان و رودها ظاهری دگرگونه می یابند؛ همان گونه که انسان در گذر عمر با تجربه ها و احساساتش دگرگون می شود. در دل هر زمستان، تپشی از بهار و در پوشش سیاه شب، لبخندی از روشنایی نمایان است.
فرهنگ فارسی هوشیار
تلافی کردن، خسارت و صدمه
فارسی به آلمانی
Ru.cken, Rücken (m), Unterstützen, Wieder, Zuru.ck, Zurück
معادل ابجد
256