معنی جدایی

فرهنگ معین

جدایی

دور از هم بودن، تنهایی. [خوانش: (جُ) (حامص.)]

فرهنگ عمید

جدایی

قطع رابطۀ زناشویی، طلاق،
دوری، فراق،
تفکیک: جدایی دین از سیاست،

حل جدول

جدایی

فراق

هجر

مفارقت

تباین

مترادف و متضاد زبان فارسی

جدایی

دوری، فراق، فرقت، مفارقت، مهجوری، هجر، هجران، طلاق، انفکاک، انفصال، برش، قطع،
(متضاد) وصال، وصل

فارسی به انگلیسی

جدایی‌

Breakaway, Disengagement, Dissociation, Disunion, Divergence, Divorce, Estrangement, Secession, Separateness, Separation, Sequestration, Split

فارسی به ترکی

جدایی‬

ayrılık

فارسی به عربی

جدایی

افتراق، انشقاق، انفصالی، خلیج، طلاق، مفرق

فرهنگ فارسی هوشیار

جدایی

تنهائی، بعد، هجر، فراق

فارسی به آلمانی

جدایی

Abschneiden, Abtrennung

واژه پیشنهادی

جدایی

هجران

دوری، فراق، فاصله

معادل ابجد

جدایی

28

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری