معنی جراحت

فرهنگ معین

جراحت

(جِ حَ) [ع.] (اِ.) زخم، خستگی. ج. جراحات.

فرهنگ عمید

جراحت

زخم،
[قدیمی، مجاز] ناراحتی،

حل جدول

جراحت

جریحه، زخم

جریحه، زخم، ریش

مترادف و متضاد زبان فارسی

جراحت

جریحه، ریش، زخم، قرحه، چرک، ریم، صدمه

فارسی به انگلیسی

جراحت‌

Laceration, Sore, Ulcer, Ulceration, Wound

فارسی به ترکی

فارسی به عربی

جراحت

اذی، جرح، قرحه

فرهنگ فارسی هوشیار

جراحت

خستگی، بریدگی، زخم

فارسی به ایتالیایی

فارسی به آلمانی

جراحت

Verwunden, Verwundung (f), Weh, Wund, Wunde (f), Wunde (f)

معادل ابجد

جراحت

612

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری