معنی جزیره
فارسی به انگلیسی
Island
فارسی به ترکی
ada
فارسی به عربی
فارسی به آلمانی
Insel (f)
فرهنگ معین
(جَ رِ) [ع. جزیره] (اِ.) آبخوست، قطعه زمینی که گرداگرد آن را آب فرا گرفته باشد. ج. جزایر.
حل جدول
مگدالن، هزار جزیره، جزیره پرنس ادوارد
جزیره
آداک
آراک
آبخست، آداک
اداک
آداک
آبخست، اداک، آراک
آبخست
آبخست
اداک
فرهنگ عمید
قطعهزمینی در وسط دریا که از هر طرف، آب آن را احاطه کرده باشد، آداک، اداک، آدک، آبخو، آبخوست، جَز،
فارسی به ایتالیایی
isola
فرهنگ واژههای فارسی سره
آبخوست
کلمات بیگانه به فارسی
آبخوست
مترادف و متضاد زبان فارسی
آبخست، آبخوست، آبخو، آداک
فرهنگ فارسی هوشیار
قطعه زمین جدا و منقطع میان دریا که از هر طرف آب آنرا احاطه کرده باشد
معادل ابجد
225