معنی جم

فارسی به انگلیسی

جم‌

Stir, Wag, Waggle

گویش مازندرانی

جم جم

جنب و جوش، حرکت نامحسوس، پرآب


جم

گردآوری، جمع

جنب و جوش – تکان

فرهنگ فارسی هوشیار

جم جم

پارسی تازی گشته چمچم گیوه


جم

پادشاه بزرگ، منزه و پاکیزه نوعی از صدف نوعی از صدف


مرکب جم

رهوار جم گواژ: باد

فرهنگ معین

جم

(جُ) (اِ.) حرکت، تکان کم.

(جَ) (اِ.) مخفف جمشید، پسر طهمورث، چهارمین پادشاه پیشداد ی.

فرهنگ عمید

جم

در عروض، سقوط میم و تای مفاعلتن که فاعلن بماند و آن را اجم خوانند،

فراوان از هر چیز، کثیر،
* جمِ غفیر: [قدیمی] گروه بسیاری از مردم،

فرهنگ فارسی آزاد

جم

جَمّ، قسمت اعظم و اکثر از هر چیز، بسیار، فراوان، گروه زیاد، جَمّ غَفِیْر: گروه بسیار، جمعیت کثیر،

حل جدول

جم

جام جمشید

جام معروف

جام معروف، جام جهان نما، جام جمشید

لغت نامه دهخدا

خاتم جم

خاتم جم. [ت َ م ِ ج َ] (اِخ) مهر حضرت سلیمان است اگر چه جم پادشاه بوده است ولی هر جا خاتم جم استعمال شود مراد مهر حضرت سلیمان است. (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 273):
حلقه ای ار کم شود از زلف تو
خاتم جم خواه بتاوان آن.
خاقانی.
بی دم مردی خطاست در پی مردم شدن
بی کف جم احمقی است خاتم جم داشتن.
خاقانی.
|| کنایه از جگر است. (ناظم الاطباء).

معادل ابجد

جم

43

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری