معنی جم
فارسی به انگلیسی
Stir, Wag, Waggle
فرهنگ فارسی هوشیار
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
در عروض، سقوط میم و تای مفاعلتن که فاعلن بماند و آن را اجم خوانند،
فراوان از هر چیز، کثیر،
* جمِ غفیر: [قدیمی] گروه بسیاری از مردم،
فرهنگ فارسی آزاد
جَمّ، قسمت اعظم و اکثر از هر چیز، بسیار، فراوان، گروه زیاد، جَمّ غَفِیْر: گروه بسیار، جمعیت کثیر،
حل جدول
لغت نامه دهخدا
خاتم جم. [ت َ م ِ ج َ] (اِخ) مهر حضرت سلیمان است اگر چه جم پادشاه بوده است ولی هر جا خاتم جم استعمال شود مراد مهر حضرت سلیمان است. (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 273):
حلقه ای ار کم شود از زلف تو
خاتم جم خواه بتاوان آن.
خاقانی.
بی دم مردی خطاست در پی مردم شدن
بی کف جم احمقی است خاتم جم داشتن.
خاقانی.
|| کنایه از جگر است. (ناظم الاطباء).
معادل ابجد
43