معنی حس کردن
لغت نامه دهخدا
حس کردن. [ح ِ ک َ دَ] (مص مرکب) احساس کردن. کنایت از فهمیدن.
حل جدول
ادراک
مترادف و متضاد زبان فارسی
احساس کردن، در یافتن، درک کردن، بو بردن
فارسی به انگلیسی
Feel, Sense
فارسی به ترکی
hissetmek
فرهنگ فارسی هوشیار
احساس کردن
فارسی به ایتالیایی
percepire
معادل ابجد
342