معنی دکان
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(دُ کّ) [ع.] (اِ.) مغازه، فروشگاه. ج. دکاکین.،درِ ~ کسی تخته شدن کنایه از: بازار کسی بی رونق شدن.
فرهنگ عمید
جایی سرپوشیده در کنار بازار یا خیابان یا کوچه که کالاهایی در آنجا برای فروش آماده سازند،
حل جدول
مغازه
مترادف و متضاد زبان فارسی
بوتیک، حجره، دکه، سوپر، فروشگاه، مغازه
فارسی به انگلیسی
Establishment, Shop, Store, Y
فارسی به ترکی
dükkân
فارسی به عربی
دکان
عربی به فارسی
دکان , بوتیک , بخار , بخار دهان , بخار از دهان خارج کردن , متصاعد شدن , بوی بد دادن , مغازه , کارگاه , تعمیر گاه , فروشگاه , خرید کردن , مغازه گردی کردن , دکه , دود , مه غلیظ , استعمال دود , استعمال دخانیات , دودکردن , دود دادن , سیگارکشیدن
ترکی به فارسی
رئیس دانشکده
گویش مازندرانی
بریز جاکن، اقدام کن، امر به عمل مقاربت
فرهنگ فارسی هوشیار
جائی مانند اطاق در کنار کوچه یا خیابان برای فروش کالا
فارسی به ایتالیایی
bottega
فارسی به آلمانی
Geschäft (n), Laden (m), Werkstatt (f)
معادل ابجد
75