معنی زاج
لغت نامه دهخدا
زاج. [جِن ْ] (ع ص) کاری که انجام آن آسان باشد: زجا الامرُ زَجْواً؛ تیسَّرَ و زَجا الخراج، تیسرت جبایته فهو زاج. (اقرب الموارد).
زاج. (ص، اِ) زن نوزای. (شرفنامه ٔ منیری). زن نوزائیده. (برهان). نفساء:
دلیری که ترسد ز پیکان تیر
زن زاج خوانش مخوانش دلیر.
ابوالمؤیدبلخی.
و آن را زاچ و زچه نیز خوانند. (شرفنامه ٔ منیری) (برهان) (آنندراج). و رجوع به زاچ و زچه در لغت نامه شود.
زاج. (معرب، اِ) فارسی معرب است و آن را شب یمانی نیز گویند و در ساختن مرکب بکار برند. (لسان العرب). زاج، زاک، معرب است و آن انواع است. (منتهی الارب). فارسی معرب است. (المعرب جوالیقی).
معرب زاک است که بهندی پهنگری گویند. (غیاث اللغات). حمداﷲ مستوفی آرد: سبب تولد [زاجات] بعضی گویند اجزاء محرقه ٔ مائی و ارضی با هم اختلاط سخت کنند و قوت حرارت آفتاب در آن مؤثر شده و دهنیت و ملحیت و کبریتی از آن پیدا شود اگر در معدنش قوت حدیدی غالب بود زاج سرخ و زرد باشد و اگر قوه ٔ نحاسی بیشتر بود سبز باشد. و بعضی گویند زاج از زیبق مرده و کبریت متولد شده و رنگش سرخ و زرد و سیاه و سفید بود. سبز قلقطارو قلقذیس است. و قلشدر را ماند و طعمش شیرین بود و زرد زاج مداد است و میانش چون صمغ بود و پاک تر باشد و سرخ و سیاه زاج کفشگران و رنگرزان بود و سفید را سوری خوانند و در جبال جیلان و طبرستان بیشتر بود و مجموع زاجات جرب و ناسور و رعاف و دندان خوره را مفید بود و از دودش موش و مگس بگریزند. (نزهه القلوب مقاله ٔ اول).
و در همین فصل گوید: اگر [معدن] در زمین سبخه یعنی شوره باشد انواع املاح و بوارق و شبوب باشد و اگر در زمین عفصه یعنی از خشکی طعم مازو دهد انواع زاجات دهد.
و در ج 3 ص 205 آرد: معادن [زاجات] فراوان است. آنچه در ملک ایران است ثبت کنم، معدنی بکوه هوین [هرین] لُر کوچک چشمه ای است زاج به الوان میدهد. معدن بکوه دماوند معدن دیگربه طارمین قزوین. (نزهه القلوب ج 3 ص 205).
مؤلف اختیارات بدیعی گوید: زاج را انواع است سفید و سرخ و سبز. و زرد و زاج سپید قلدیس خوانند و شوغار گویند و بیونانی خلقنیس و بشیرازی زاغ سیبی و زاج سرخ سوری خوانند و زاج سبز قلقنت و کلقند خوانند و قلقطار زاج زرد است، بپارسی زاج شتردندان خوانند و بهترین آن مصری بود و براق مانندزرنیخ بدخشی و چون در دست مالند فرود ریزد و پاک بود و کهنه نباشد و نوعی از زاج سوری هست که بپارسی زاغ کفشگران خوانند و بشیرازی زاغ سیاه خوانند و بیونانی مالیطرنا و ملیطرنا نیز گویند. و جالینوس گوید: قلقطار چون کهنه شود زاج گردد و وی معتدل ترین همه ٔ زاجات بود و محرق وی الطف محرقات بود. و زاج احمر و اصغر و اخضر در قوه مانند یکدیگرند لیکن اختلاف در غلظ و لطافت است. و لطیف ترین، سپید است و قوی ترین سبز. وغلیظترین سرخ. و قلقطار خیرالامور اوسطها بود و متوسط بود میان غلظ و لطافت. و زاجی دیگر هست که بیونانی مسیق [میسو] گویند و بهترین آن قبرسی بود که لون آن مانند زر بود. و طبیعت قلقطار گرم و خشک بود و قابض بود. و از خوردن زاجات سرفه ٔ سخت پیدا شود تا بحدی که بسا بکشد و مداوای آن بشیر تازه و مسکه و قند ومانند آن کنند. (اختیارات بدیعی). شیمی دانان قدیم اقسام سولفات ها (کبریتها) را بنام زاج، ویتریول و یا کوپروز مینامیده اند و انواع مختلف آن را با قید سبز، کبود (سولفات آهن، مس) و مانند آن از یکدیگر متمایز می ساخته اند. سولفات نشادر را ویتریول یا کوپروز نشادری و سولفات جیر [آهک] را ویتریول یا کوپروز آهک میگفته اند. سولفات آهن را مرسیال نیز میگفته اند این اقسام مختلف ویتریول یا سولفاتها را زاج نیز می گفته اند و برای تشخیص و جدا ساختن اقسام آن از یکدیگر قید آهن، مس، نشادر، آهک و یا سبز، سرخ، کبود، زرد بدان میافزودند. ولکن زاج حقیقی اکسید اول آهن است که از ترکیب آن با صمغ و آب مرکب سیاه تهیه میشود و از نمکهائی است که بطور آزاد نیز در طبیعت بدست میاید ودر طب استعمال میشود. زاج هنگامی که خشک است برنگ سفید است و چون تبلور یافت سبز متمایل بکبود میگردد. و بصورت ورقه های مختلفهالاضلاع شفاف و خوشرنگ دیده میشود. این زاج بدون بو و مزه و دارای خاصیت قبض شدید میباشد. وزن نوعی آن 880، 1 است.
ترکیبات زاج: 01، 29 حامض کبریتیک (اسید سولفوریک) 43 و 25 اکسید اول آهن و 56. 45 آب است. چون درمعرض هوا قرار گیرد یک قشر زرد و نرم آن را میپوشاند. زاج در معادل یک برابر یا دو برابر خود آب سرد و در معادل 14 یا 34 آب جوش حل میشود و در الکل قابل حل نیست. (از دائره المعارف بستانی). و از زاج برای رنگ آمیزی غشاء سلولزی و انعقاد لعابها استفاده میشود. (گیاه شناسی مهندس ثابتی ص 43، 64 و 65). و نیز در تهیه ٔ اتراکسید و تبدیل الکلها یا فنل و الکل به اتراکسید بکار میرود. (روش تهیه ٔ مواد آلی دکتر رضا صفوی ص 354). و رجوع به تذکره ٔ ضریر انطاکی، کائنات الجوّ ابوحاتم اسفزاری، مخزن الادویه، بحر الجواهر و مفاتیح العلوم خوارزمی شود.
زاج. (اِخ) لقب احمدبن منصور حنظلی (محدّث) است. (تاج العروس) (منتهی الارب). و رجوع به احمدبن منصور شود.
فرهنگ معین
[معر.] (اِ.) معرب زاگ، جسمی است معدنی و بلوری شکل به رنگ های سفید، کبود، سبز، سیاه، که مزه آن شیرین و قابض است و معمولاً در آب حل می شود.
[په.] (ص.) زائو.
فرهنگ عمید
زنی که کمتر از هفت روز از زایمان او گذشته، زائو: دلیری که ترسد ز پیکار شیر / زن زاج خوانش مخوانش دلیر (ابوالمؤید بلخی: شاعران بیدیوان: ۵۹)،
جسمی معدنی، بلوریشکل، و بهرنگهای سفید، سبز، سیاه، و کبود با خاصیت قبض شدید که در آب حل میشود و در طب و صنعت به کار میرود،
* زاج سبز: (شیمی) = سولفاتدوفر
* زاج سفید: (شیمی) سولفات پتاس و آلومینیم، جسمی بلوری حلال در آب، با خاصیت قبض بسیار که در نساجی، داروسازی، و رنگرزی کاربرد دارد،
* زاج کبود: (شیمی) = کات١
حل جدول
فارسی به عربی
شب
تعبیر خواب
زاج به خواب بر چهار وجه است. اول: غم و اندوه. دوم: بیماری. سوم: مصیبت. چهارم: خصومت به سبب زنان. - امام جعفر صادق علیه السلام
از جمله زاج ها که درخواب بیند، زاج سبز بهتر باشد و زاج سفید و زرد بیماری است و زاج سیاه، مصیبت و غم خوردن باشد، زیرا که سیاهی دلیل بر هلاک است و رنگ کردن جامه به زاج تاویلش بد است و فی الجمله دیدن زاج درخواب هیچ منفعت نباشد. - محمد بن سیرین
فرهنگ فارسی هوشیار
زن نو زائیده
معادل ابجد
11