معنی سرسپرده
فرهنگ معین
(~. س پُ دِ) (ص مف.) تسلیم شده، فرمانبردار.
فرهنگ عمید
مطیع، منقاد، فرمانبردار،
حل جدول
مرید و پیرو فداکار و آماده جانبازی
مترادف و متضاد زبان فارسی
تسلیم، فرمانبردار، فدایی، تابع، ارادتمند، ارادتکیش، برخی، فدوی، جاننثار، مطیع، منقاد،
(متضاد) گردنکش، یاغی، نافرمان
فارسی به انگلیسی
Servile
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) مطیع فرمانبرده، تسلیم شده، به حلقه ارادت مرشد در آمده.
معادل ابجد
531