معنی غضب
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(مص ل.) خشم گرفتن، (اِمص.) خشمگینی، (ا ِ.) خشم. [خوانش: (غَ ضَ) [ع.]]
فرهنگ عمید
خشم گرفتن، خشم کردن بر کسی، خشمگینی، خشم،
* غضب راندن بر کسی: [قدیمی] خشم و تندی نشان دادن بر او،
* غضب کردن: (مصدر لازم) خشم گرفتن، خشمگین شدن،
خشمناک، خشمگین،
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
خشم
مترادف و متضاد زبان فارسی
برآشفتگی، برافروختگی، تندمزاجی، تندی، تیزی، خشم، خشمگین، خشمناکی، سخط، عتاب، عصبانیت، غیظ، قهر، هیجان
فارسی به انگلیسی
Anger, Ire, Madness, Rage, Wrath
فارسی به عربی
حفاره، غضب، مزاج
عربی به فارسی
براشفتگی , خشم , غضب , خشمگین کردن , غضبناک کردن , تشدید , دیوانگی , خشم زیاد , عشق مفرط , غیظ , هیجان شدید وتند , درنده خویی , روح انتقام , اشوب , اضطراب , شدت , عصبانیت , از جا در رفتگی , تخطی , هتک حرمت , از جا در رفتن , سخت عصبانی شدن , بی حرمت ساختن , بی عدالتی کردن , خروشیدن , میل مفرط , خشمناک شدن , غضب کردن , شدت داشتن
فرهنگ فارسی هوشیار
به ستم گرفتن، خشم گرفتن، خشمگینی، خلاف خشنودی
فرهنگ فارسی آزاد
غَضِب، خشمناک و با غضب،
فارسی به ایتالیایی
ira
فارسی به آلمانی
Aerger, Koller (m), Rasen, Sucht (f), Toben, Tosen, Wut (f), Wüten
واژه پیشنهادی
استیزه
معادل ابجد
1802