معنی فیک

لغت نامه دهخدا

فیک

فیک. [ف َ] (معرب، اِ) پیک. (آنندراج). فَیْج.

فیک. (اِ) به لهجه ٔ طبری درخت بید است. (یادداشت مؤلف). در تداول اهالی شهسوار به درخت فک گفته میشود که یکی از گونه های بید است. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به فک شود.


مشک فیک

مشک فیک. [م ُ / م ِ](اِ مرکب) نامی که در کتول به مشک بید دهند. و رجوع به جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 194 و بیدمشک و مشک بید در همین لغت نامه شود.

گویش مازندرانی

فیک

درخت بید

از توابع بندپی بابل


فیک چشمه

مرتع و چشمه ای در روستای کوهپر کجور


لس فیک

بید مجنون


میش فیک

بید جنگلی


فیک چال

از توابع بندپی بابل


مشک فیک

از انواع بید تبری

حل جدول

فیک

فدراسیون جهانی کانو قایق پارویی


فدراسیون جهانی کانو قایق پارویی

فیک


دروغین انگلیسی

فیک

فرهنگ فارسی هوشیار

فیک

(اسم) در تداول اهالی شهسوار به درخت فک گفته می شود که یکی از گونه های بید است.

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

فیک

110

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری