معنی قاپوق
لغت نامه دهخدا
قاپوق. (ترکی، اِ) قشر. رجوع به قابوق شود.
فرهنگ عمید
دار اعدام،
چوبی بلند که در وسط میدان برپا میکردند و بر سر آن حلقه یا چیز دیگر میگذاشتند تا سواران در حین تاختن آن را با تیر بزنند،
حل جدول
دار اعدام
فارسی به انگلیسی
Pillory
فرهنگ فارسی هوشیار
ترکی پوست پوسته دار آماج چوبی بلند که در میدان بر افرازند و بالای آن انگله ای زرین بیاویزند و سوار آن را نشانه گیرند و هر کس که تیز از انگله گذراند انگله از او باشد
معادل ابجد
209