معنی لاو

فرهنگ عمید

لاو

* به لاو دادن
* به لاو دادن: (مصدر متعدی) [قدیمی] مفت از دست دادن چیزی، لو دادن،

گل ‌سفیدی که با آن دیوار خانه را سفید می‌کردند،

لابه

لغت نامه دهخدا

لاو

لاو. (اِ) لو.
- به لاو دادن، لو دادن. بمفت از چنگ دادن: دریغا خان و مان و فرزندان خویش به لاو دادیم. (اسکندرنامه نسخه ٔ خطی آقای نفیسی). گفت ملک و پادشاهی اسکندر به آسانی گرفته بودم توبه لاو دادی و چون به لاو دادی او را به خانه ٔ خویش بردی و دختربه دو دادی. (اسکندرنامه نسخه ٔ خطی آقای نفیسی). گفت این زن نادان است نانیکو و پادشاهی بر لاو داد. (اسکندرنامه نسخه ٔ خطی نفیسی).
- به لاو دادن کسی را، به لو دادن او را. درسپردن او را. سر او فاش کردن.
- به لاو شدن، لو رفتن: آن عاجزه ٔ ضعیفه را از پادشاهی برآوردی و خان و مان و پادشاهی او به لاو شد و درمانده است. (اسکندرنامه).

لاو. (اِ) خاک سفیدی را گویند که آن را گلابه سازند و خانه را بدان سفید کنند. (برهان). خاک سفیدی است که خانه بدان سپید کنند و غالب مردم در ایام بهار خانه های خود بدان صفا دادندی تا در دید و بازدید خانه سیاه و کهنه ننماید و آن را گلابه نیز گویند. (آنندراج):
شود رواق سپهر از ظلام دوده ٔ شب
چو کلبه های عجم شسته در ربیع از لاو.
شیخ آذری.
|| لاوه. چالیک. چوبی باشد هر دو سر تیز بمقدار یک قبضه که طفلان بدان بازی کنند به این طریق که آن را بر زمین گذارند و چوبی بر سر آن زنند تا بر هوا جهد و در وقت فرو آمدن چوب را بر میان آن زنند تابه دور رود و آن را به عربی قله و چوبی را که بر آن زنند مقلاه خوانند. (برهان). بازی را گویند که طفلان با دو چوب کنند و به عربی مقلاه خوانند و این همان چالیک بازی است و به هندی گلی دندا گویند. (آنندراج). غوک چوب. قله. قِلی. مقلاء. مِقلی. (منتهی الارب). الک و دلک. رجوع به الک دلک شود. || لابه و چاپلوسی. (برهان). لاوه. (جهانگیری):
گر بودم سیم کار گردد چون زر
ور نبود سیم لاو و لوس فزایم.
سوزنی.
|| لُعاب. (مهذب الاسماء ذیل لغت لعاب).


لاو دادن

لاو دادن. [دَ] (مص مرکب) لو دادن. بمفت از چنگ دادن. || لاو دادن کسی را. سِرّاو را فاش کردن. در سپردن او را. رجوع به لاو شود.


راچبورگ این لاو...

راچبورگ این لاونبورگ. [وِم ْ] (اِخ) قصبه ای است در آلمان که در چهل هزارگزی شمالی شرقی دوک لاونبورگ از خطه ٔ شلسویگ هولشتاین قرار دارد. (از قاموس الاعلام ترکی).

فرهنگ معین

لاو

(اِ.) لو.، به ~ دادن: مفت از چنگ دادن چیزی را.، به ~ شدن: از دست رفتن، لو رفتن.

(اِ.) خاک سفیدی که آن را گلابه سازند و خانه را بدان سفید کنند.

حل جدول

لاو

عشق فرنگی


جود لاو

بازیگر فیلم هوش مصنوعی

بازیگر فیلم حضور ذهن

فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی هوشیار

لاو

فرانسوی گدازه

معادل ابجد

لاو

37

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری