معنی لبه
لغت نامه دهخدا
لبه. [ل َ ب َ / ب ِ] (اِ) تیزنا. تیزه. دَم.حدّ. لب. دَمه. حرف. طرف برنده ٔ کارد و امثال آن.
- لبه از ظرفی یا جامه ای یا دیواری و غیره، کنار. حاشیه. طرف و جانب آن.
- لبه ٔ شمشیر، تیزنای آن.
|| آفتاب گردان (در کلاه):
دوخته بر طرف کلاهش لبه
وان لبه بر شکل مه یکشبه.
ایرج میرزا.
- لبه دادن (ظرف) و لبه ندادن آن. رجوع به لب دادن شود.
فرهنگ معین
کنار، حاشیه، طرف برنده کارد. [خوانش: (لَ بِ) (اِ.)]
فرهنگ عمید
لبمانند،
کناره و لب چیزی،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
حاشیه، کناره، کناره، لب، مرز، تیزی
فارسی به انگلیسی
Border, Brink, Cut, Edging, End, Flapper, Fringe, Hemline, Ledge, Lip, Overhang, Rim, Small, Verge
فارسی به عربی
جناح، حاشیه، حافه، حدود، راند، شفه، لسان الحال
گویش مازندرانی
ساحل
فرهنگ فارسی هوشیار
طرف برنده کارد و امثال آن، دم، لب
فارسی به ایتالیایی
فارسی به آلمانی
Besatz, Grenze (f), Rand (m), Einfassen, Kante (f), Rand (m), Schneide (f)
معادل ابجد
37